18

317 53 80
                                    

تونی: *توی تخت استیفن رو بغل میکنه* استیفن؟

استیفن: جانم؟

تونی: تو از اول می دونستی من سرطان ندارم ، نه؟

استیفن: آره خنگول جان! آخه سرطان مغز که وجود نداره.

تونی: قرار نبود بعد از بازی بیرون بریم شاورما بخوریم؟

استیفن: امروز که دیره اما فردا می برمت.

تونی: راست میگی؟..... *به استیفن نزدیک میشه*

یهو صدای جیغ کسی (وید) میاد.

تونی داد میزنه: کدوم خری داره ساعت دو و نیم صبح خودشو جر میده؟ *سمت استیفن بر می گرده* دیدی لحظه رمانتیکمون خراب شد؟

استیفن: اشکال نداره. بیا بخوابیم تا فردا زود بیدار شیم بریم بیرون.

من: چی چیو بخوابیم؟ من قول دادم از آیرون استرنج اسمات بنویسم.

تونی: این بازم اومد تو زندگی خصوصی ما فضولی کنه.

استیفن: بیا برو بیرون ببینم.

من: نه صبر کنین من.......

استیفن: *در اتاق رو محکم بست*

__ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __

در اتاق باکی 5 بار زده شد.

باکی: استیو بیا تو.

استیو: *در رو باز کرد* از کجا فهمیدی منم؟

باکی: چون همیشه تو این جوری مزخرف در میزنی.

استیو: *در اتاق رو می بنده* میشه باهات حرف بزنم؟

باکی: البته! *به لبه تخت اشاره میکنه* بیا اینجا بشین.

استیو: *نشست* می دونی..... می خوام به یه موضوع اعتراف کنم اما می ترسم.

باکی: اما با گفتنش خیالت راحت میشه. پس بگو!

استیو: عام راستش.... من از ناتاشا..... خوشم میاد.

باکی: منم یه بازوی ویبرانیومی دارم.

استیو: ....وات؟؟؟

باکی: اوه ببخشید ، فکر کردم داریم در مورد چیزای خیلی واضح حرف میزنیم.

استیو: نه باک جدی.... من ازش خوشم میاد. حالا چی کار کنم؟

باکی: اگه یه خط رو دخترم بیوفته ، من می دونم و تو.

استیو: دخترت؟

باکی: پس فکر کردی چجوری تبدیل به بلک ویدو شد.

استیو: هیچ وقت بهم نگفته بود تو آموزشش دادی. اما چطور؟

باکی: یکم داستانش پیچیده اس.

استیو: .....

باکی: هنوز خیلی چیزا هست که بهت نگفته. تو باید اعتمادش رو به دست بیاری تا وقتی ازش سوال کنی بهت بگه.

استیو: 😌 فکر کنم قبلا این کارو کردم.

باکی: چطور؟

استیو: داستانش پیچیده اس.

باکی: 😒 جواب خودمو به خودم میدی؟

استیو: سوال انحرافیه؟

باکی: عاااام نه؟

استیو: پس آره.

باکی: بگذریم..... بیا امشب مثل قدیما با هم بخوابیم.

استیو: نه مرسی من دیگه برم دیر.....

باکی: جمله ام سوالی نبود. این یه دستوره سرباز.

استیو: بله قربان. *می پره روی باکی*

باکی: بلند شو خرس گنده له شدم.

استیو: خب قدیما من بغل تو می خوابیدم.

باکی: اون موقع تو یک چهارم الانت هم نبودی.....

استیو: .....

باکی: پانک!

استیو: جرک!

Living In Avengers TowerWhere stories live. Discover now