6

430 81 82
                                    

تونی: من از اول گفتم که این مایع لزج رو نمی خورم.

ثور: بخور ضرر نمی کنی. بهش نمک بزن خیلی خوشمزه میشه.

لوکی: احمق این غذا رو با شکر می خورن.

ثور: خیلی هم خوب میشه. *به بروس اشاره می کنه* اون آبلیمو رو بهم بده.

بروس: وقتی گندم و لیمو رو با هم می خوری ، از ترکیب کربوهیدارت ها و پروتئین ها.......

ثور: فقط گفتم آبلیمو رو بده. نگفتم که شجره نامه شو برام تعریف کنی.

بروس: خیلی خب بابا بیا. *آبلیمو رو به طرفش می گیره*

تونی ظرف غذاش رو بر می داره و بلند میشه.

استیو: *لحن کاپیتانی به خودش می گیره* استارک جایی می خواستی بری؟

تونی: برای دستشویی رفتن هم باید اجازه بگیرم؟

استیو: *به ظرف غذای تونی اشاره می کنه* با اون؟

کلینت: خب یه کلمه بگو سفره رو نمی خوای جمع کنی دیگه. این ادا اطوار چیه؟

لوکی: اسکل ، استارک مگه سفره جمع می کنه؟ اون می خواد غذاشو دور بندازه.

ثور: همیشه باهوش بودی برادر.

تونی: من می دونستم از شما بی بخارا هیچ پخی بلند نمیشه پس تصمیم گرفتم خودم به ویژن و واندا زنگ بزنم بیان.

استیو: با اون غذا؟

تونی: خب شاید سر راه اونم دور ریختم.

لوکی: 😎 نگفتم؟

لحظاتی بعد از زنگ زدن تونی ، واندا و ویژن به برج می رسن.

ویژن: *سراسیمه داخل سالن میاد* آقای استارک ، وقتی 4 دقیقه و 27 ثانیه پیش بهم خبر دادین که موضوع مهمی پیش اومده ، فورا خودم و واندا رو به اینجا رسوندم.

کلینت: عووو شما دست پیترو رو از پشت بستید. راستی پیترو کجاست؟ چرا نیاوردینش.

واندا: دوست دختر جدید پیدا کرده دیگه محل نمی ذاره پدر سوخته.

کلینت: *آه می کشه* بچه خوبی بود. حیف که اونم به فنا رفت.

ویژن: آقای استارک لطفا بهم بگید اون مسئله حیاتی چی بود؟

تونی: ویژن جان! تو تا به حال حرکت بدی از من دیدی؟

ویژن: آقای استارک ، دارید نگرانم می کنید.

تونی: می خواستم یه حقیقت رو که حدود چند روزه درگیرشم بهت بگم.

واندا: نکنه..... نکنه..... *بغض می کنه* 😢

تونی: من که هنوز چیزی نگفتم.

ویژن: نکنه چی؟ چیزی شده که من نمی دونم؟

واندا: نکنه.... نکنه تونی داره می میره؟ *گریه اش اوج می گیره*😭

Living In Avengers TowerWhere stories live. Discover now