استیو: صبر کنین. من هنوز نگفتم.
باکی: خب بگو چی نوشتی؟
استیو: آمریکا.
سم: چیزی غیر از این هم انتظار نمی رفت.
استیو: ولی خیلی وطن فروشید.
ثور: *سمت لوکی بر می گرده* راست میگه. چرا ما ازگارد ننوشتیم؟
لوکی: این دیگه مشکل خودته.
استیو: *به ثور و لوکی اشاره میکنه* شما که نه..... ولی بقیه چرا آمریکا رو ول کردین ، ایران و چسبیدین؟
سم: *آه میکشه* این باز فاز وطن پرستیش بیرون زد.
نات: عا راستی استیو گفتی آمریکا. یه رستوران جدید گیر آوردم که همه دیزاینش شبیه پرچم آمریکاست. میای بریم؟
استیو: بریم اونجا چی کار کنیم؟
نات: هیچی همین جوری گفتم اگه وقتت آزاده.....
استیو وسط حرفش می پره: معلومه که آزاده..... *سینه سپر میکنه* یه آمریکایی همیشه آزاده.
باکی: *دم گوش استیو زمزمه میکنه* خاک تو سر آزادت کنن. نات داره بهت نخ میده ، نمی فهمی؟
استیو: اوه ببخشید ، اما من نخ نمی خوا.......
باکی: *محکم با آرنج فلزی دست چپش میزنه تو شکم استیو که حرفش نصفه می مونه*
استیو: روانی این شکمه نه کیسه بوکس.
باکی خیلی آروم میگه: احمق یعنی می خواد باهات بره بیرون.استیو: آها چرا زود تر.... *نگاهی به قیافه تشنه به خون باکی می اندازه* نگف....تی؟
استیو: اهم ینی.... چرا که نه؟ حتما باهات میام.
نات: مرسی. :)
تونی: اووووه بالاخره کاپیتان ما می خواد سر قرار بره؟
نات: چی؟ نه! این قرار نیست.... *به استیو نگاه میکنه* چرا هست. ولی یه قرار دوستانه.
تونی: اوهوم.... باور کردم.
نات: *چپ چپ نگاه می کنه* کاری غیر از اینم نمی تونستی بکنی.
استیفن: عاقا از بحث خارج نشین. یه دونه مونده بیاین تموم کنیم. قرار های عاشقانه رو بزارین برای بعد.
نات: استیو تو نمی خوای چیزی بگی؟
استیو تو حال و هوای خودش: نه من مشکلی ندارم.
نات: استیووووو.
استیو: *عقل نداشته اش سر جاش برگشت* عا ینی.... استیفن خجالت نمی کشی؟ دیگه نبینم از این حرفا بزنی.
استیفن: *دستش رو روی قلبش می زاره* وااای چقد ترسیدم.
استیو: 😒 هه هه.... دیشب تو شیشه خیارشور خوابیدی؟
استیفن: دیشب که تو تختم خوابیدم. ولی از امشب میرم قاطی مرغا.
تونی: دستت درد نکنه الان من مرغ شدم.
استیفن: مرغ زنه. تو باید خروس باشی.
تونی: اون وقت مرغ کیه؟
YOU ARE READING
Living In Avengers Tower
Humorاستیو هراسون از آسانسور بیرون پرید. تونی: استیو چیزی شده؟ استیو: می دونستی آسانسورت حرف میزنه؟ تونی: به برج اونجرز خوش اومدی پیرمرد... همه چی از اون روز شروع شد. روزی که تمام اعضای اونجرز تصمیم گرفتن بعد از این همه سختی کنار هم توی برج اونجرز زندگی...