14

337 62 64
                                    

بازگشت به زمان حال

تونی: همش تقصیر لوکیه.

کلینت: اما لوکی که تمام مدت همین جا نشسته بود. حتی یادمه غذا رو یه چیز عجیب غریب گفت. *سمت ثور بر می گرده* چی بود؟

ثور: اسپاستوماتا.

لوکی: *سرش و به چپ و راست تکون میده* چقد شما ها ساده و زود باورین.

کلینت: *یه بشکن میزنه* من می دونستم اسپاستوماتا غذا نیست.

لوکی: نه ، اون که غذاست. 😒

ثور: منظورش اینه که تا الان دو تا بوده و وقتی استیو پیش تونی میرسه ، محو میشه. که الان یه دونه لوکی داریم.

کلینت: الان چی شد؟

لوکی: آفرین! همیشه باهوش بودی برادر.

ثور: *ذوق میکنه* واقعا؟

لوکی: نه بابا خرت کردم.

ثور: آها ، پس بگو.....

استیو: عاقا یکی تکلیف منو مشخص کنه.

تونی: دو بار از رو صفحه اول ادبیات مشق بنویس.

استیو: تو حرف نزن که بدجور از دستت کفری ام.

استیفن: اون نقاشی رو بده ببینم چی کار میشه کرد.

استیو: *دو نصف برگه رو جلو میاره* دیگه کار از کار گذشته.

استیفن: حیف که سنگ زمان و ندارم.

دو تیکه ار برگه بالا میان و نور همه جا پخش میشه. بعد از چند ثانیه کاملا سالم روی زمین فرود میان.

استیو: *نقاشی رو بر می داره* عه درست شد. 😃

استیفن: همین گریه داشت مرد گنده؟

استیو: من که گریه نکردم.

استیفن: حالاااا.....

نات: بچه ها میگم شما هم زودتر غذا رو بگین.

استیو: چشم.... *به برگه نگاهی می اندازه* انار پلو.

تونی: من نوشتم شاورما.

استیفن: این که اولش ش داره.

تونی: عه؟ آخه هوس شاورما کرده بودم اشتباهی نوشتم. 😅

استیفن: اشکال نداره..... بعد از این بازی میریم بیرون خودم برات می خرم.

کلینت: منم میام.

استیفن: تو بشین سر جات.

کلینت: فقط من حس می کنم که تو این خونه اضافه ام یا همه همین حس و دارن؟

لوکی: همه همین حس و دارن.

نات: کسی سر به سر داداش من نذاره ها.

کلینت: خواهر خودمی. :)

استیفن: خب حالا کشور؟

همه به جز باکی: ایران.

باکی: بی خلاقیت های ایران ندیده. من نوشتم اسمیلارویی.

استیو: باک حالت خوبه؟

باکی: چقد سطح علمیتون پایینه. اسمیلارویی یه کشور جهت جنوب شمالی ماسیو هست. که به زبان لاتین حرف می زنن و اسپانیولایی می نویسن.

استیفن: صحیح..... ولی ما اصلا جهت جنوب شمالی نداریم. :/

باکی: با من بحث نکن.

استیفن: چشم..... :|

Living In Avengers TowerOù les histoires vivent. Découvrez maintenant