تونی: بابا قربون اون کله کچل و پوست بنفشت بره که دوباره میز رو جمع کردی.
واندا: بنفش نیست که. ارغوانیه.
نات: نه سرخ آبیه.
وید: نخیرم صورتیه.
ویژن: *به حالت انسانیش تبدیل میشه و همه خفه خون می گیرن*
تونی: خب من و استف داریم میریم بیرون شاورما بخوریم. کسی برنامه دیگه ای نداره؟
نات: من و استیو هم میریم رستوران.
وید: من و پیتر هم.....
تونی: تو خفه شو بتمرگ سر جات.
پیتر: آقای پدر میشه من و وید با هم بریم پارک؟
تونی: چرا نمیشه؟ فقط حواست باشه نزدیک غریبه ها نرید.
پیتر: چشم.
وید: من خار داشتم؟
پیتر آروم میگه: خفه شو. وگرنه تا سر کوچه هم نمی تونیم بریم.
کلینت: من یه چند روز میرم به لارا و بچه ها سر بزنم. از دوری من ناراحت نشینا. زود بر می گردم.
تونی زیر لب: بری دیگه بر نگردی.
کلینت: چی؟
تونی: *خودشو میزنه به اون راه* هیچی.
استیفن: بقیه چی؟
بقیه: .....
استیفن: خیلی خب من رفتم آماده بشم.
همه از جاشون بلند شدن و به سمتی رفتن.
کلینت: *دست ناتاشا رو می گیره* بشین باهات کار دارم.
نات: می شنوم.
کلینت: بزار برم سر اصل مطلب. نظرت در مورد استیو چیه؟
نات: حس می کنم روش کراش دارم.
کلینت: تبریک میگم. تو تقریبا آخرین نفری هستی که این موضوع رو فهمیده.
نات: مگه دیگه کی نفهمیده؟
کلینت: اون کوالا توی اعماق جنگل که به درخت چسبیده.
نات: 😒
کلینت: حالا بلند شو برو. بهت خوش بگذره.
__ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __
استیفن: فکر کردم قراره شاورما بخوریم.
تونی: چه اشکالی داره قبلش یه ذره خوش بگذرونیم؟
استیفن: نه تونی ، من به هیچ وجه این کارو نمی کنم.....
تونی: بیا دیگه غر نزن. *دست استیفن رو می کشه و وارد بار میشن*
چند دقیقه بعد:
استیفن: *شنلش رو دور تونی که بدجور مست کرده می پیچه و با هم بیرون میان*
__ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __
استیو و نات وارد رستوران میشن و بر روی میزی می شینن و سفارش غذا میدن.
نات: دستام سرده.
استیو: *دستش رو روی دستای نات می زاره* بهتر شد؟
نات: لب هام هم سرده.
استیو: *اون یکی دستش رو روی لب نات می زاره* حالا خوبه؟
نات: *سعی میکنه از پشت دست استیو حرف بزنه* لعنت بهت راجرز.
استیو: نات الان وسط تابستونه.
نات: 😑 می دونم.

ŞİMDİ OKUDUĞUN
Living In Avengers Tower
Mizahاستیو هراسون از آسانسور بیرون پرید. تونی: استیو چیزی شده؟ استیو: می دونستی آسانسورت حرف میزنه؟ تونی: به برج اونجرز خوش اومدی پیرمرد... همه چی از اون روز شروع شد. روزی که تمام اعضای اونجرز تصمیم گرفتن بعد از این همه سختی کنار هم توی برج اونجرز زندگی...