تونی: 😨 تو.... تو کوکائین میزنی؟ کاش حداقل دونات می خوردی.
استیفن: یعنی اگه دونات باشه بهتره؟
تونی: معلومه.
استیفن: خب دوناته.... به خدا من نمی خواستم بخورم. داشتیم بازی می کر....
تونی: چرا از اول نگفتی؟ فکر کردم معتاد شدی. اصلا اشکالی نداره. ما تو دونات هامون هم شریکیم.
استیفن: فکر نمی کردم این جوری تموم شه. :/
کوپر توی سالن در حال نقاشی کشیدن:
لوکی: عمو جون چی می کشی؟
کوپر: اونجرز رو می کشم.
لوکی: چرا؟
کوپر: چون اونا همکار ها بابام هستن.
لوکی: پس چرا منو نکشیدی؟ مگه نمی دونستی من یه مدت رئیس بابات بودم؟
کلینت: لوکی خفه شو!
کوپر: بابا این جوری با رئیست حرف میزنی اخراجت می کنه.
کلینت: 😑
لوکی: بیا من بهت یاد میدم چی بکشی.
بازی جرئت حقیقت بقیه تموم شد.
استیو: بچه ها جمع شید.
همه جمع میشن.
استیو: خم شید.
همه دستشون رو دور هم حلقه می کنن و دایره می زنن.
استیو: ....حالا گم شید.
باکی: همین جوری هم می گفتی می رفتیم.
هر کس به طرفی رفت.
استیو و نات روی مبل نشسته بودن که یهو نات استیو رو بوسید.
استیو: *سرخ میشه*
نات: اه ، استیو بسه دیگه. انقد خجالتی نباش. همش عین لبو قرمز میشی.
استیو: تو چه میوه ای دوس داری؟
نات: من؟
استیو: نه پ من!
نات: اه ، خیلی لوسی.... *روشو بر می گردونه*
استیو: خیلی خب قهر نکن. بگو دیگه.
نات: عام..... بلوبری.
بعد از چند ثانیه رنگ صورت استیو به آبی در میاد.
نات با شوک بهش نگاه می کنه: استیو.....؟!؟
استیو جواب نمیده و رنگش بنفش میشه.
نات تازه می فهمه چی شده: استیو نفس بکش! نفس عمیق..... اصلا نمی خوام ، همون لپ گلی خوبه فقط نفس بکش.....
استیو: *نفسش رو بیرون میده*
نات: خوبی....؟
استیو: رنگ دیگه ای مد نظرتون نیست؟
نات: نه ، همون آبی رو هم که بنفش کردی. اصلا نخواستم.
نات بلند و میشه و میره و استیو رو توی بهت تنها می زاره.
باکی که تمام مدت پشت مبل قایم شده بود بیرون میاد.
باکی: عزیزم من بنفش دوس دارم. اونو ولش کن. برای خودم بنفش شو عمو ببینه.
استیو: *با صورتی قرمز از جاش بلند میشه و سوت زنان به طرف دستشویی میره*
باکی زیر لب میگه: فکر می کردم کسی که دستشویی داشته باشه رنگش زرد میشه نه قرمز.
__ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __
یوهو... فکر نمی کردم جواب سوال قبلی رو کسی بتونه بده.
ولی شما باهوش تر از این حرفایید. 😊
بازم میگم چند نفر به سوال جواب دادن ولی.....
زودتر از همه NIKA82SH گفت. 🎉🎊👏سوال امروز:
استیو راجرز پیر توی اندگیم چند سالش بود؟
YOU ARE READING
Living In Avengers Tower
Humorاستیو هراسون از آسانسور بیرون پرید. تونی: استیو چیزی شده؟ استیو: می دونستی آسانسورت حرف میزنه؟ تونی: به برج اونجرز خوش اومدی پیرمرد... همه چی از اون روز شروع شد. روزی که تمام اعضای اونجرز تصمیم گرفتن بعد از این همه سختی کنار هم توی برج اونجرز زندگی...