وید و پیتر داخل یه پارک روی نیمکت نشستن.
وید: همین الان یه کشف جدید کردم.
پیتر: باتری با انرژی الکتریکی غیر قابل اتمام ساختی؟
وید: نه داشتم به یه موضوع فکر می کردم و به این نتیجه رسیدم که گاوچرون ها میگن یی هاااا ، و نینجا ها میگن هی یاااا.
پیتر: *آهی از تاسف میکشه* این بدترین قرار عمرمه.
وید: هی اونجا رو! یه کافی شاپ اونجاست.
پیتر: به آقای استارک قول دادم فقط تا پارک بیایم.
وید: *دستشو و می گیره و بلندش می کنه* بیا بریم بچه مثبت. یه بستنی که دنیا رو به آخر نمی رسونه.
پیتر: دنیای من از همین حالا به پایان رسید. 😑
وید: *صندلی رو عقب میکشه و می شینه* من همیشه اینجا میام. همه دیگه منو می شناسن. آیس پک های شکلاتیش حرف نداره.
گارسون: چی میل دارید؟
وید: از همون همیشگی.
گارسون: متوجه نمیشم.
وید: من همیشه چی سفارش می دادم؟
گارسون: من شما رو می شناسم؟
وید: 😑 دو تا آیس پک شکلاتی بیار.
پیتر: چقدر اینجا معروفی.
بعد از تموم شدن بستنی ها:
پیتر: من حساب می کنم.
وید: به خدا اگه دست تو جیبت کنی باهات قهر میشم.
پیتر: *دستاشو بالا می بره* خیلی خب تسلیم. تو حساب کن.
وید: *توی جیب هاشو می گرده* من پول همراهم نیست. میشه امروز تو حساب کنی؟
پیتر: از اول که گفتم. *دست تو جیبش میکنه* 😨 منم پول ندارم. حالا چی کار کنیم؟
وید: زنگ بزن به شوگر ددیت.
پیتر: شوگر ددی من تویی.
وید: خب زنگ بزن به بابا.
پیتر: بابا کیه؟
وید: استارک دیگه.
پیتر: آها اوکی. *زنگ میزنه ولی با پیغام گیر مواجه میشه* جواب نمیده.
وید: ببین و یاد بگیر چی کار می کنم. *نزدیک صندوق میشه و کیف پول مشتری ایکس رو از جیبش در میاره*
وید: *به سمت صندوق میره* جان حساب ما چقدر شد؟
صندوقدار: من رابرتم.
وید: جان دیگه اینجا کار نمیکنه؟
صندوقدار: ما اینجا جان نداریم.
پیتر: نه مثل اینکه واقعا همه تو رو می شناسن.
ایکس: *نزدیک صندوق میشه* آقا ببخشید من کیف پولمو جا گذاشتم. میشه فردا حساب کنم؟
وید: معلومه که میشه.
پیتر: 😑 داشت از صندوقدار می پرسید.
وید: نه اصلا اشکال نداره. من برات حساب می کنم.
ایکس: واقعا بهتون مدیونم.
وید: شرمندم نکنید.
پیتر دم گوش وید میگه: از پول خودش به خودش می بخشی دیگه انقدر تعارف نکن.
__ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __
من احتمالا فردا نیستم تا این پارت و پابلیش کنم.
پس پیش پیش آپ کردم.
امیدوارم خوشتون بیاد.😊❤دوستان یادتون نره اول پارت قبلی رو که امروز پابلیش کردم بخونید. :)

YOU ARE READING
Living In Avengers Tower
Humorاستیو هراسون از آسانسور بیرون پرید. تونی: استیو چیزی شده؟ استیو: می دونستی آسانسورت حرف میزنه؟ تونی: به برج اونجرز خوش اومدی پیرمرد... همه چی از اون روز شروع شد. روزی که تمام اعضای اونجرز تصمیم گرفتن بعد از این همه سختی کنار هم توی برج اونجرز زندگی...