22

260 52 111
                                    

استیفن: الان می خوای چی کار کنی؟

باکی: *ماسک شو میزنه* می خوام بکشمش.

تونی: قبر گرون شده من نمی تونم بخرم. به ثور بگو قبل مردن یکی برای خودش بکنه.

استیفن: *چپ چپ به تونی نگاه می کنه* ثور بچگی کرد. تو ببخش.

باکی: بچگی کرد؟ اون غول تشن همسن پدر پدر پدر پدر پدر.....

استیفن: خب فهمیدم سنش زیاده. اما عقلش نرسید. ببخش دیگه.

باکی: دیگه دیره. *ریمل شو در میاره*

کلینت: حتما شوخیت گرفته. 😂

باکی: پس فکر کردی زغال به چشام می مالیدم؟ من پوستم حساسه.

استیو: *یهو ظاهر میشه و ریمل رو از دست باکی می قاپه*

باکی: هی اونو بده من. کلی پول خرجش کردم. از فرانسه اومده.

استیو: نه تو این کارو نمی کنی.

لوکی: کسی به برادر من دست نمیزنه.

نات: لوکی حالت خوبه؟

تونی: چیز خورش کردین هذیان میگه؟

لوکی: آخه تو فیلمنامه نوشته بود. منم همونا رو دارم میگم.

استیفن: *بر می گرده سمت دوربین* این دیالوگ ها رو من می گفتم طبیعی تر به نظر می رسید.

من: می خوای امتحان کنیم؟

استیفن: من که چیزی برای از دست دادن ندارم. بیا امتحان کنیم.

من: این صحنه رو دوباره می گیریم. استیفن با شماره 3 شروع کن. 1 ، 2 ، 3 ، اکشن.

استیفن: کسی به برادر من دست نمیزنه.

من: عاقا کات! ثور که برادرت نیست.

استیفن: عا حواسم نبود. دوباره بریم.

من: حواست باشه دوباره خراب نکنی. 1 ، 2 ، 3 ، اکشن.

استیفن: کسی به ثور من دست نمیزنه.

تونی: ثور تو؟ ثور غلط کرده با تو. یه شبه بهم خیانت کردی؟

استیفن: نه من.... این دیالوگ فیلمه. اصلا چرا من باید اینو بگم؟

من: تو بگی طبیعی تر به نظر میرسه.

استیفن: ازت متنفرم.

من: عه این طوریاس. می دونم چی کار کنم.

ناگهان استیفن به دلیل سکته قلبی دار فانی را وداع گفت.

لوکی: *نزدیک استیفن میشه*

تونی: لوکی به خدا اگه دست به استف بزنی من می دونم و تو.

لوکی: 😕 فقط می خواستم براش فاتحه بدم.

تونی: بازم دست نمیزنی. *سمت دوربین بر می گرده* اینو زنده کن. غلط زیادی کرد. ببخشش.

من: فقط به خاطر تو.

استیفن: *نفس عمیق می کشه* داشتم خفه می شدم. چرا جنبه نداری؟

من: با کی بودی؟

استیفن: *آب دهنشو با صدا قورت میده* خودم. 😨

لوکی: خنجر مو بیارم؟

من: نه لازم نیست.

__ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __

هی گایز! مرسی بابت ووت ها و کامنت ها تو پارت قبلی. ❤
همون طور که می دونید از وقتی مدرسه ها شروع شد، وقت و حوصله هم کمتر شد.
واقعا از بعضی از دوستان شرمنده ام که نتونستم بوکشون رو بخونم.
ولی تمام سعی خودم رو می کنم تا هر شب یه پارت جدید پابلیش کنم.
اگه هم آپ نکردم بدونید یا معلما یه بلایی سرم آوردن یا من یه بلایی سر اونا.
البته زیاد بودن درس هم بی تاثیر نیست. :/

Love you all 3000

Living In Avengers TowerTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang