7

404 76 62
                                    

واندا: نکنه.... نکنه تونی داره می میره؟ *گریه اش اوج می گیره*😭

استیفن: *فورا از جاش بلند میشه* تونی..... این حقیقت داره؟

تونی: *سرش رو پایین میندازه* آره من سرطان مغز دارم.

استیفن: *با رنگ پریده جلو میاد و دستشو رو گونه تونی می ذاره* ما... ما می تونیم درستش کنیم. خیلی از همکار های سابق من.... اونا دکتر های خوبین.

تونی: *قیافه مظلوم به خودش می گیره* قول میدی؟

استیفن: البته عزیزم! من جونم هم برای تو میدم.

تونی: فقط می خواستم قبلش یه چیزی بهت بگم.

استیفن: تو هر چی دوست داری بگو.

تونی: من.... من دوستت دارم.

استیفن: *اشکی که نمی دونه از شوق یا غم ، از چشمش پایین میاد* منم دوستت دارم.

تونی یهو یاد حضور پپر می افته و فورا سمتش بر می گرده.

پپر: *خیلی ریلکس از جاش بلند میشه* خیلی خب ، من باید برم شرکت. هپی دم در منتظرمه.

تونی: یعنی تو عصبانی نیستی؟

پپر: *لبخند گرمی میزنه* همون 5 سال پیش که دکتر استرنج از اون پورتال بیرون اومد ، قضیه رو فهمیدم.

پپر کیفش رو برداشت و از در بیرون زد.

تونی: خب فکر نمی کردم این قدر آسون باشه.

پیتر: مبارکه آقای استارک!

تونی: چیییی؟ کلینت تو که کنارش نشستی ، چرا جلوی چشم های اون بچه رو نگرفتی؟

کلینت: من چشم هاشو می گرفتم بازم حرفاتونو که می شنید.

تونی: خب اون استیو الدنگ کنارش چی کار می کنه؟

استیو: منم داشتم به نمایش شما نگاه می کردم. اصلا کسی حواسش به این بچه نبود.

تونی: الان من دلقک شدم؟

پیتر: معلومه که نه آقای استارک. فقط می خواستم بگم من بچه نیستم. من 17 سالمه!

تونی: اصلا کی به تو گفته به حرف های ما گوش کنی؟ من همسن تو بودم...... اهم.... اصلا ولش.

واندا: *دست رو شونه تونی گذاشت* دمت گرم. پس دیگه خیالم راحت باشه داری می میری دیگه.

تونی: *با تعجب بهش نگاه میکنه* ینی تو برای مرگ من گریه نمی کردی؟..... در اون صورت بهتره بدونی من به هیچ وجه نمی میرم.

استیفن با عصبانیت: یعنی تو برای من نقش بازی کردی؟

تونی: حداقل الان من و تو به هم رسیدیم. این خوب نیست؟

استیفن: عالیه 😍

واندا: *دوباره گریه میکنه* تونی داره نمی میره؟ پس بدبخت شدم.....

__ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __

باز هم برای مرگ چادویک تسلیت میگم.♥

تونی و استیفن به هم رسیدن.😍
قرار بود این قسمت کمدی باشه.😐
ولی خب چه کنم که فاز رومانتیکم بیرون زد.
قول میدم قسمت بعد خنده دار تر باشه.

Living In Avengers TowerOnde histórias criam vida. Descubra agora