ساعت 2 ظهر همون روز
ثور: *با چند پاکت پر وارد برج شد* گشنه ها ببینید چی براتون آوردم.
تونی: *با قیافه خواب آلود وارد سالن شد* تو دیگه چرا خونه رو رو سرت گذاشتی؟
ثور: *با تعجب بهش نگاه کرد* خجالت نمی کشی تا الان خوابیدی؟
تونی: *بهش توجهی نکرد و سمت پاکت ها رفت* اینا دیگه چیه ان؟
ثور: از سرزمین های دور هدیه ای برای شما آورده ام.
کلینت: *وارد میشه* مارکو ، چه برایمان آورده ای؟
ثور: *دست می کنه توی پاکت و چیزی در میاره* شامپو سیر پرژک!
کلینت: الان ما باید شامپو پرژک بخوریم؟
ثور: نه این که برای خودمه. برای شما نذری آوردم.
تونی: *در نذری رو باز می کنه* این مایع لزج کرمی دیگه چیه؟
ثور: توی ایران بهش میگن حلیم.....
تونی: *قیافشو جمع می کنه* من نمی خورمش.
ثور: ینی چی که نمی خوری؟ من به خاطرش مجروح شدم. *بعد به جای دندون روی دستش اشاره میکنه* ایناهاش ببین.
لوکی: *از یه جایی ظاهر میشه* آخی بمیرم.
ثور: *خودشو لوس میکنه* حالا که چیزی نشده. تو نگران نباش.
لوکی: *قطره اشکی که از چشمش پایین میاد رو با دستش پاک می کنه* دلم براش کباب شد. بیچاره چی کشیده دست این نره غول رو گاز گرفته. حتما همه دندون هاش ریخته.
ثور: 😒
تونی: *خیلی ریلکس در حالی که داره ماگ قهوه ای که تازه پر کرده ، سر می کشه* مگه نگفتی لوکی مرده؟
ثور: چرا. اتفاقا خودش بهم گفت مرده و اینکه دیگه سراغش نرم.
کلینت: تو هم حرفشو باور کردی؟
ثور: خب معلومه! من به برادرم اعتماد کامل دارم.
تونی: پس چرا الان زندس؟
ثور: 😐 *بر اثر اتصالی سیم های مغزش غش می کنه*
لوکی: *کنار ثور روی دو زانو می شینه* پیس پیس پیس پییییس پس پیس.....
کلینت: داری چی کار می کنی؟
لوکی: *انگشت اشارش رو به عنوان سکوت روی بینیش نگه می داره* هیس.... دارم فاتحه میدم.
بعد از چند دقیقه طولانی لوکی از کنار ثور بلند میشه.
لوکی: خب داشتی چی می گفتی؟
کلینت: الان این کاری که کردی ینی چی؟
لوکی: گفتم که ، داشتم برای مرده فاتحه می دادم. وقتی با ثور تو ایران بودم یاد گرفتم. هر چی هم بیشتر 'پیس پیس' کنی ، بیشتر ثواب داره.
تونی: تو با ثور ایران بودی و اون باز هم نفهمید تو زنده ای؟
لوکی: *لبخند شیطانی میزنه* یپ!
YOU ARE READING
Living In Avengers Tower
Humorاستیو هراسون از آسانسور بیرون پرید. تونی: استیو چیزی شده؟ استیو: می دونستی آسانسورت حرف میزنه؟ تونی: به برج اونجرز خوش اومدی پیرمرد... همه چی از اون روز شروع شد. روزی که تمام اعضای اونجرز تصمیم گرفتن بعد از این همه سختی کنار هم توی برج اونجرز زندگی...