12

323 66 21
                                    

باکی: اوه ، وقتی این جوری میگه استارک یعنی خیلی عصبانیه.

تونی: *سرش رو از بغل استیفن در میاره* ممنون بابت همدردیت. الان حالم خیلی بهتر شد.

باکی: *شونه هاشو بالا می اندازه* خواستم اخطار داده باشم.

استیفن: اصلا مگه چی شده؟

__ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __

15 دقیقه قبل

تونی: *بلند میشه* پس من اولین نفرم که توشو می بینه. *بعد به طرف اتاق استیو می دوئه*

استیو: صبر کن ببینم..... *با تمام سرعت دنبالش میره*

تونی: پله ها رو دو تا یکی بالا میره* جااااارویس نجاتم بده.

جارویس: در حال حاضر پیشنهاد می کنم مارک 85 رو تنتون کنید.

تونی: میگم مارک 85 زیاد نیست؟ مثلا مارک 50 چطوره؟

جارویس: در اون صورت من جونتون رو تضمین نمی کنم.

استیو: وایسا..... وایسا کاریت ندارم.

تونی: معلومه کاریم نداری. *لباس آیرون من رو تنش می کنه*

استیو: میگم وایساااااا.

تونی: اگه وایسم که خونم رو دستات می مونه تباه. *باسرعت پرواز می کنه و محو میشه*

کمتر از 10 ثانیه بعد تونی جلوی در اتاق استیو فرود میاد.

تونی: جارویس این درو باز کن.

جارویس: متاسفم اما من چنین اجازه ای ندارم.

تونی: به دستور چه کسی؟

جارویس: آنتونی ادوارد استارک. به منظور حفظ حریم شخصی ساکنان برج. باز شدن در تنها در صورت حفظ جان فرد در اتاق.

تونی: من خودم طراحیت کردم. بازش کن ، وگرنه میدم التران بخورتت.

در کسری از ثانیه در اتاق باز شد.

تونی: آفرین پسر خوب! *از لباسش بیرون اومد و وارد اتاق شد*

کل اتاق پر بود از نقاشی هایی که با عکس هیچ فرقی نداشتن.

تونی داخل ذهنش: فکر نمی کردم راجرز انقدر هنرمند باشه.

صدایی توی اتاق پیچید: فکر نمی کردم راجرز انقدر هنرمند باشه.

تونی: *با ترس به اطراف نگاه کرد* تو دیگه کی هستی؟

+ من وجدانتم.

تونی: چرا وجدان من صداش شبیه لوکیه؟

لوکی: *گوشه ای از اتاق ظاهر شد* اه گند زدی به برنامه هام.

تونی: تو می خواستی تا این حد ضایع نباشی.

لوکی: اونو ولش بیا اینجا رو بگردیم.

تونی: با اینکه نمی خوام اعتراف کنم ولی باهات موافقم.

سپس به سمت میز کار استیو که پر از کاغذ های مچاله شده اس ، میرن.

Living In Avengers TowerWhere stories live. Discover now