تونی: *با قیافه ای داغان وارد سالن میشه*
استیفن: *با دقت به تونی نگاه میکنه* اون تی شرت که پوشیدی برای منه؟
تونی: *یه تی شرت پوشیده که قدش تا نزدیک های زانوش رفته* نه!
استیفن: باشه هر چی تو بگی.
کلینت: *وارد برج میشه* عه چرا این قدر زود برگشتین؟
استیفن: اول رفتیم بار.
کلینت: مگه قرار نبود برین شاورما بخورین؟
استیفن: چرا.... ولی تونی گیر داد. بعدشم انقدر تا خرخره الکل خورد که مست کرد.
تونی: هی! من اون قدرا هم مست نبودم.
باکی: اما تو داشتی با استیفن لاس میزدی.
تونی: خب که چی؟ اون دوست پسرمه.
واندا: تو ازش پرسیدی که سینگله یا نه.
ویژن: اون گفت نه.
ثور: و تو شروع کردی به گریه کردن.
لوکی: درست مثل یه بچه دو ساله که اسباب بازیشو ازش گرفته باشن.
تونی: *فقط آه میکشه*
استیو و نات وارد سالن شدن.
استیو: بچه ها یه خبر دارم.
باکی: چه خبری؟
استیو: من و نات دیگه با هم دوست نیستیم.
نات: ما با هم قرار می ذاریم.
سم: .....
سم: لعنت بهت راجرز. فکر کردم دوباره باید تو اون فرودگاه کوفتی بجنگیم.
باکی: ولی این خبر جدیدی نیست. شما دو تا همین الان از سر قرار برگشتین.
استیو: حالا هر چی.
نات: ولی فکر کنم چیزی که بقیه میگن درسته.
بروس: ما که چیزی نگفتیم.
نات: نه در کل..... میگن کسی رو که بیشتر از همه دوست دارین بیشتر از همه به شما آسیب میزنه.
باکی: *از جاش بلند میشه* زود باش بگو با دختر من چیکار کردی؟
استیو: نات برای بار هزارم ، ببخشید که من تیکه آخر پیتزا رو خوردم.
نات: تو دو تا پیتزا کامل خوردی. دیگه با مال من چی کار داشتی؟
استیو: خب من چی کار کنم که سوخت و ساز بدنم بالاست؟
نات: هیچی.... بیا منو هم بخور.
استیو: 😶
همه: ......
نات: شما هم با اون ذهن مریضتون!
استیفن: اهم اهم.... کسی توجه کرده وید و پیتر کجان؟
وید و پیتر:
صاحب مغازه: زود باشین تنبلا. زودتر ظرفا رو بشورید.
پیتر: وید ببین چجوری ما رو گرفتار کردی.
وید: *در حال شستن ظرفا* من فقط می خواستم پول بستنی ها رو بدم.
پبتر: مجبور بودی کیف پول اون مرده رو جلوی خودش در بیاری؟
وید: اومدم ثواب کنم کباب شدم.
پیتر: حیف که باید اینا رو تموم کنم وگرنه الان آقای استارک هم نمی تونست تضمین جونتو کنه.
__ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __
فردا امتحان ادبیات آنلاین دارم ، معلم گفت می تونین از روی کتاب جواب بدین.
یعنی اگه اون نمی گفت ما باز نمی کردیم؟
به نظرتون بهش بگم ما سر حضوری هم اپن بوک امتحان می دادیم، یا گناه داره؟ :/
YOU ARE READING
Living In Avengers Tower
Humorاستیو هراسون از آسانسور بیرون پرید. تونی: استیو چیزی شده؟ استیو: می دونستی آسانسورت حرف میزنه؟ تونی: به برج اونجرز خوش اومدی پیرمرد... همه چی از اون روز شروع شد. روزی که تمام اعضای اونجرز تصمیم گرفتن بعد از این همه سختی کنار هم توی برج اونجرز زندگی...