ویژن: آبی.
باکی: اه چرا شبیه من نوشتی؟
ویژن: من چه می دونستم تو هم آبی نوشتی.
نات: عسلی.
تونی: این که اولش ع داره.
نات: ما که اصلا تو انگلیسی ع نداریم.
استیفن: صحیح......
تونی: آبی پر رنگ.
استیو: اکر.
تونی: چیزی برای توضیح این یکی به ذهنم نمی رسه. 😐
استیو: بی سوادا. هیچی از هنر نمی دونید. اکر رنگ زرد مایل به آجریه.
تونی: و دقیقا تو از کجا می دونستی؟
باکی: استیو تو بهشون نگفتی ، نه؟
استیو: نه....
تونی: صبر کن ببینم. الان چی شد؟ چی رو به من نگفتی؟
باکی: استیو مدرسه هنر رفته. اون قبل از اینکه تبدیل به کاپیتان آمریکا بشه مجله کمیک طراحی می کرده.
تونی: *لبخند شیطانی میزنه* راجرز ، هر روز چیزای جدید ازت در میاد.
استیو: ولی فکر کنم این قدیمی ترین چیزی باشه که ازم باقی مونده.
نات: آره ، استیو حتی یه دفترچه نقاشی هم داره که...... *ساکت میشه*
سم: هیچ کس تا به حال توشو ندیده.
تونی: *بلند میشه* پس من اولین نفرم که توشو می بینه. *بعد به طرف اتاق استیو می دوه*
استیو: صبر کن ببینم..... *با تمام سرعت دنبالش میره*
استیفن: تباها! من نوشتم آلبالویی.
پیتر: آجری.
استیفن: همه 10 ، باکی و ویژن 5.
باکی: *از اون نگاه ها که میگه 'صبر-کن-بعد-از-بازی-میام-می-کشمت' به ویژن می اندازه*
استیفن: غذا؟
لوکی: اسپاستوماتا.
استیفن: این چه غذاییه؟
لوکی: یه غذای آزگاردی.
ثور: منم اسپاستوماتا نوشتم. لوکی یادته من چقدر اسپاستوماتا دوست داشتم.
لوکی: برام. مهم. نیست. تو. چی. دوست. داشتی. چرا شبیه من نوشتی؟
ثور: من غلط کردم. 😨 اصلا من هیچی ننوشتم.
لوکی: این شد. *یه لبخند رضایت بخش اما شیطانی میزنه* 😈
باکی: اشکنه.
سم: آلو خورش.
نات: آب.
استیفن: خداییش آب غذا نیست.
نات: چطور آبی اکبری رنگه بعدا آب غذا نیست؟
استیفن: قانع شدم. 😐
بروس: اسفناج پلو.
کلینت: ایی... اصلا چی هست؟ *قیافه اش رو جمع می کنه* اسپرسو.
استیفن: چه کنم؟ *آه می کشه* اینم قبول.
واندا: آبگوشت.
ویژن: آلبالو پلو.
پیتر: آش.
استیفن: آش دوغ. میگم منتظر استیو و تونی بمونیم؟
نات: یه دقیقه صبر می کنیم ، اگه نیومدن ادامه میدیم.
یهو تونی در حالی که استیو دنبالشه وارد سالن میشه.
تونی: *به استیفن می چسبه* استیفن جونم.... تو رو خدا نجاتم بده. استیو می خواد منو بخوره.
استیو: *در حالی که خون از چشماش می باره* استااااارک می کشمت.
![](https://img.wattpad.com/cover/235666693-288-k769461.jpg)
YOU ARE READING
Living In Avengers Tower
Humorاستیو هراسون از آسانسور بیرون پرید. تونی: استیو چیزی شده؟ استیو: می دونستی آسانسورت حرف میزنه؟ تونی: به برج اونجرز خوش اومدی پیرمرد... همه چی از اون روز شروع شد. روزی که تمام اعضای اونجرز تصمیم گرفتن بعد از این همه سختی کنار هم توی برج اونجرز زندگی...