«هال هردوتاشون خوبه »
بعد از جمله نامجون جونگکوک نگاهی به تهیونگ کرد و نفس کشداری کشید
خب تو مدتی که نامجین میخواستن وضعیت بچه رو بگن ، خودش هم نمیدونست چرا و چطوری اما نفسش رو حبس کرده بودآلفا روی تخت کنار تهیونگ نشست و لبخندی بهش زد
+ خیلی خوشحالم که حال هردوتاتون خوبه
بعد با دستش شکم تهیونگ رو نوازش کرد و ادامه داد
+ هم تو هم توله کوچولومونتهیونگ خواستی جوابی بده که صدای نامجونی که داشت گلوش رو صاف میکرد مانعش شد ، نامجین نگاهی به همدیگه انداختن و پشت سرشون رو خاروندن
جونگکوک ته دلش داشت خالی میشد چون فکر میکرد حال ته یا بچه خوب نیست
با صدایی نا مطمعن رو به نامجین پرسید
+ عاممم اتفاقی افتاده ؟جین دستش رو بالا آورد و گفت
« چیزی نیست »
بعدش رو به تهیونگ کرد و با من و من گفت
« عااااا خب ما یه اشتباهی کردیم »
جیمین و یونگی هم نگاهشون رنگ نگرانی گرفته بود و به همدیگه نگاهی انداختنتهیونگ دست جونگکوک رو محکم چسبید و از نامجین پرسید
_ چ...چه اشتباهی؟
نامجون که احساس کرد تهیونگ داره میترسه و استرس اصلا براش خوب نبود گفت
« هی آروم باش مشکلی پیش نیومده »
تهیونگ نفسی کشید ، سری تکون داد و منتظر ادامه حرفهای نامجون موند
« خب در اصل باید بگم حال هر سه تاشون خوبه »تهکوک نفس راحتی کشیدن و خنده ای کردن اما چند لحظه بعد درست مثل برق گرفته ها به هم خیره شدن
سکوت
نگاه های متعجب
خاروندن پشت سر
دشت شدن چشم ها
قورت دادان آب دهن
انگار هیچکدوم قصد نداشتن سوالی بپرسنجیمین که دیگه کلافه بود صداش رو نسبتا بلند کرد و گفت
« ایححححح سکتمون دادی ، خب از اول همینو میگفتی »
بعدش رفت سمت تهیونگ و محکم بغلش کرد
« مبارکه کیوتتتت »
اما کوک هلش داد اونور و با اخم گفت
+ فشارش نده دردش میگیره
جیمین چشمی چرخوند و انگشت فاکش رو رو به جونگکوک گرفت
یونگی هم جونگکوک رو بغل کرد و خواست تبریک بگه که کوک هلش داد عقب و تهیونگ رو محکم بغل کردفشارش میداد و جای جای صورتش رو میبوسید
+ ممنونم ، ممنونم ، خیلییییی ممنونم
از ته جدا شد و بدون توجه به بقیه افراد حاضر خم شد و بوسه آبداری :/ روی لب های تهیونگ گذاشت
تهیونگ هم فقط میخندید و آره دیگه فقط میخندید و کیف میکردیونگی بخاطر اینکه کوک بغلش نکرده و مثلا پیش جیمین ضایع شده بود قیافش رو 😑 اینطوری کرد و برگشت کنار جیمین که 🤭 اینطوری داشت بهش میخندید
جین دوباره نگاهی به دستگاه ها انداخت و گلوش رو طبق عادت صاف کرد
« ببخشید مزاحم لحظات عاشقانتون در ملع عام میشم »
کوک بدون اینکه تهیونگ رو از خودش جدا کنه جواب داد
+ چی شده دکتر ؟
جین که از بیتوجه بودن کوک حرصش گرفته بود دستگاه ها رو خاموش کرد و گفت
« خیلی خب ،، اصلا جنسینشون رو بهتون نمیگم »
تهیونگ سریع از کوک جدا شد و گفت
_ نه لطفا بگو

DU LIEST GERADE
𝐁𝐞 𝐦𝐲 𝐛𝐚𝐛𝐞| 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐯
Fanfiction• 𝐍𝐚𝐦𝐞 : 𝐁𝐞 𝐦𝐲 𝐛𝐚𝐛𝐞 | بی مای بیبی • 𝐌𝐚𝐢𝐧 𝐜𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐤𝐨𝐨𝐤𝐯 • 𝐎𝐭𝐡𝐞𝐫 𝐜𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐬𝐞𝐜𝐫𝐞𝐭 • 𝐆𝐧𝐫𝐞 : 𝐎𝐦𝐞𝐠𝐚𝐯𝐞𝐫𝐬𝐞 , 𝐦𝐩𝐞𝐫𝐠 , 𝐬𝐦𝐮𝐭 , 𝐡𝐚𝐩𝐩𝐲 𝐞𝐧𝐝 , 𝐂𝐨𝐦𝐞𝐝𝐲 تهیونگ یه امگاست که خانوادش با...