☁️𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟏☁️

7.4K 1.2K 258
                                    

«هال هردوتاشون خوبه »

بعد از جمله نامجون جونگکوک نگاهی به تهیونگ کرد و نفس کشداری کشید
خب تو مدتی که نامجین میخواستن وضعیت بچه رو بگن ، خودش هم نمیدونست چرا و چطوری اما نفسش رو حبس کرده بود

آلفا روی تخت کنار تهیونگ نشست و لبخندی بهش زد
+ خیلی خوشحالم که حال هردوتاتون خوبه
بعد با دستش شکم تهیونگ رو نوازش کرد و ادامه داد
+ هم تو هم توله کوچولومون

تهیونگ خواستی جوابی بده که صدای نامجونی که داشت گلوش رو صاف میکرد مانعش شد ، نامجین نگاهی به همدیگه انداختن و پشت سرشون رو خاروندن
جونگکوک ته دلش داشت خالی میشد چون فکر میکرد حال ته یا بچه خوب نیست
با صدایی نا مطمعن رو به نامجین پرسید
+ عاممم اتفاقی افتاده ؟

جین دستش رو بالا آورد و گفت
«  چیزی نیست »
بعدش رو به تهیونگ کرد و با من و من گفت
« عااااا خب ما یه اشتباهی کردیم »
جیمین و یونگی هم نگاهشون رنگ نگرانی گرفته بود و به همدیگه نگاهی انداختن

تهیونگ دست جونگکوک رو محکم چسبید و از نامجین پرسید
_ چ...چه اشتباهی؟
نامجون که احساس کرد تهیونگ داره می‌ترسه و استرس اصلا براش خوب نبود گفت
« هی آروم باش مشکلی پیش نیومده »
تهیونگ نفسی کشید ، سری تکون داد و منتظر ادامه حرفهای نامجون موند
« خب در اصل باید بگم حال هر سه تاشون خوبه »

تهکوک نفس راحتی کشیدن و خنده ای کردن اما چند لحظه بعد درست مثل برق گرفته ها به هم خیره شدن
سکوت
نگاه های متعجب
خاروندن پشت سر
دشت شدن چشم ها
قورت دادان آب دهن
انگار هیچکدوم قصد نداشتن سوالی بپرسن

جیمین که دیگه کلافه بود صداش رو نسبتا بلند کرد و گفت
« ایححححح سکتمون دادی ، خب از اول همینو میگفتی »
بعدش رفت سمت تهیونگ و محکم بغلش کرد
« مبارکه کیوتتتت »
اما کوک هلش داد اونور و با اخم گفت
+ فشارش نده دردش میگیره
جیمین چشمی چرخوند و انگشت فاکش رو رو به جونگکوک گرفت
یونگی هم جونگکوک رو بغل کرد و خواست تبریک بگه که کوک هلش داد عقب و تهیونگ رو محکم بغل کرد

فشارش میداد و جای جای صورتش رو می‌بوسید
+ ممنونم ، ممنونم ، خیلییییی ممنونم
از ته جدا شد و بدون توجه به بقیه افراد حاضر خم شد و بوسه آبداری :/ روی لب های تهیونگ گذاشت
تهیونگ هم فقط می‌خندید و آره دیگه فقط می‌خندید و کیف میکرد

یونگی بخاطر اینکه کوک بغلش نکرده و مثلا پیش جیمین ضایع شده بود قیافش رو 😑 اینطوری کرد و برگشت کنار جیمین که 🤭 اینطوری  داشت بهش می‌خندید

جین دوباره نگاهی به دستگاه ها انداخت و گلوش رو طبق عادت صاف کرد
« ببخشید مزاحم لحظات عاشقانتون در ملع عام میشم »
کوک بدون اینکه تهیونگ رو از خودش جدا کنه جواب داد
+ چی شده دکتر ؟
جین که از بی‌توجه بودن کوک حرصش گرفته بود دستگاه ها رو خاموش کرد و گفت
« خیلی خب ،، اصلا جنسینشون رو بهتون نمیگم »
تهیونگ سریع از کوک جدا شد و گفت
_ نه لطفا بگو

𝐁𝐞 𝐦𝐲 𝐛𝐚𝐛𝐞| 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐯Where stories live. Discover now