☁️𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟎☁️

8.4K 1.3K 421
                                    

« یه امگای وانیلی که نیاز به درد کشیدن داره »

دو ماه بعد

_ جونگکوکی خب جیمین ناراحت میشه
برای بار پنجم جملش رو رو به کوک گفت و در جوابش
+ خب یونگی هم ناراحت میشه

امروز قرار بود جنسیت بچه مشخص بشه و تهیونگ دیگه زیر نظر دکتر متخصص بره چون الان وسط های ماه سوم بارداریش بود
جیمین گفته بود که یکی از دوست های خیلی خوبش دکتر عالی و می‌تونه از تهیونگ به خوبی مراقبت کنه و مطمعن هم هست 

بعد از اینکه تهیونگ از خدا خواسته با خوشحالی  پیشنهاد سولمیتش رو قبول کرده بود جونگکوک گفته بود که یونگی هم با یکی از دوست های دکترش صحبت کرده و اون دکتر اطمینان داده می‌تونه به بهترین شکل از تهیونگ مراقبت کنه
حالا اگه دکتر جیمین رو قبول میکردن یونگی ناراحت میشد و اگه دکتر یونگی رو قبول میکردن جیمین
( شما بودین چیکار می‌کردید😂 )

تهکوک همزمان رو به مادر جونگکوک پرسیدن
+_ خب چیکار کنیم ؟
اشرف خانوم دستی به ریش های نداشته اش کشید و قیافه متفکری به خودش گرفت ، بعد از چند ثانیه بشکنی زد و گفت
« نظرتون چیه تهیونگ زیر نظر هر دو دکتر باشه »
رو به جونگکوک کرد و ادامه داد
« اینطوری نه یونگی میسوزه نه جیمین »
تهیونگ با اینکه براش سخت همزمان زیر نظر دوتا دکتر باشه قبول کرد چون نمی‌خواست سولمیت یا یونگی هیونگش ناراحت بشن

پدر جونگکوک چند بار نمایشی دست زد و با قیافه با نمکی رو به اشرف کرد و گفت
« ای جان تو فقط راه حل بده »
اشرف هم در جواب چرخی به چشم هاش داد و لبخند خجالت زده ای زد ، اما با کار بعدی آقای جئون طولی نکشید تا لبخندش جاشو به اخم حرصی بده

آقای جئون به سمت مبلی که تهیونگ نشسته بود رفت و کنارش جا گرفت ، تهیونگ لبخندی بهش زد که آقای جئون پشت دستش رو روی گونه تهیونگ گذاشت و با اخم ساختگی گفت
« خیلی سرد به نظر میرسی »
تهیونگ دستش رو روی صورت خودش گذاشت و بعد از چند ثانیه جواب داد
_ عاممم آره یکمی سردم
پدر کوک لبخند مغروری زد ، گوشه مبل جا گرفت و دستاشو باز کرد
« میخوای از من بعنوان پتو استفاده کنی ؟ »
همه تقریبا به لاس زدن های جئون عادت داشتن اما اینکه هر بار یه جمله جدید می‌گفت باعث تعجب بود

خواست تهیونگ رو بغل کنه که جونگکوک سریع وسطشون قرار گرفت ، تهیونگ رو کشید بغل خودش و رو به پدرش گفت
+ فکر کنم من پتوی بهتری باشم
پدر کوک چشمی چرخوند و رو به تهیونگ گفت
« بیبی ته من بهترم یا کوک ؟»
تهیونگ خنده ضایعی کرد و تا خواست جواب بده صدای مامان کوک که آقای جئون رو صدا میکرد بلند شد
« اصغرررررررررر »
تهیونگ همون‌طور که در گوشاش رو گرفته بود گفت
_ فکر کنم مامان اشرف با شما بود

.
.....................
.
تهیونگ تو پذیرایی نشسته بود و منتظر بود تا یونمین و دکتر هاشون میان جونگکوک براش شیرموز بیاره
+ تهیونگم حالت خوبه ؟
تهیونگ خنده ای از این همه توجه کوک کرد
_ کوکی روزی سه بار اینو میپرسی
آلفا همون طوری که با شیرموز به سمت تهیونگ میومد با دستش موهای تهیونگ رو به هم ریخت و جواب داد
+ می‌خوام مطمعن بشم امگای وانیلیم و توله کوچولوم هالشون کاملا خوبه

𝐁𝐞 𝐦𝐲 𝐛𝐚𝐛𝐞| 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐯Where stories live. Discover now