☁️𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟗☁️

5.1K 856 463
                                    

« بیاید داخل که کلی کار داریم »

بالاخره بعد از کلی پیاده روی همه وارد خونه شدن و داخل خونه هوسوک واقعا قشنگ بود

این باعث شد تهیونگ با خودش بگه لس آنجلس کلا قشنگه ، نگاهی به اطرافش انداخت و روی اولین صندلی که دید نشست

_ کوکی آب می‌خوام
جونگکوک نگاهی به تهیونگ کرد و سری تکون داد خواست بره براش آب بیاره که هوسوک گفت
« کوک تو بشین الان خودم میرم آب میارم »

جونگکوک اوهومی گفت و کنار تهیونگ رفت
+ خوبی بیبی ، چیزی نیاز نداری ؟
تهیونگ لبخندی زد و گفت
_ خوبم کوکی ، فقط دلم غذا میخواد

هوسوک با چند بطری آب پیش بقیه اومد و بعد از پخش کردن بطری ها گفت
« چیزی تو خونه برای آشپزی نیست الان میرم میخرم »

یونگی قبل از این که هوسوک حرکتی کنه گفت
« عامم اگه میشه بزار من برم »
هوسوک نگاه نامطمعنی بهش انداخت و گفت
« مطمعنی میتونی ؟ گم‌ نشی »

یونگی لبخند جذابی زد و گفت
« نگران نباشید »
بعد سمت در خروجی رفت که صدای جیمین متوقفش کرد
« میشه منم ببری ؟»

یونگی اول یکم استرس گرفت چون جایی رو بلد نبود و می‌ترسید جلوی جیمین آبروش بره ، قصد داشت بگه نه اما گفت
« چرا که نه ، بیا بریم »

جیمین هم لبخندی زد و سریع پیش یونگی رفت و هردوشون از در خونه خارج شدن تا برن فروشگاه و کمی خرید کنن

هوسوک شونه ای بالا انداخت و پرسید
« بین اونا خبریه؟ »
تهیونگ و کوک نگاه خبیثی به هم انداختن و کوک گفت
_ قراره بشه
هوسوک خواست جوابی بده

جین با چهره خسته ای حرفش رو قطع کرد و گفت
« من کجا بخوابم ؟»
هوسوک به طبقه بالا اشاره کرد و گفت
« دومین اتاق سمت راست »

جین تشکری کرد و به سمت جایی که هوسوک گفت راه افتاد و نامجون هم بدون حرف اضافه ای دنبالش رفت

هوسوک رو به تهیونگ و جونگکوک کرد و گفت
« اتاق کناریش هم برای شما »
بعد خواست به سمت اتاق خودش بره که صدای تهیونگ مانعش شد

_ هوسوک هیونگ
هوسوک به سمت تهیونگ برگشت و منتظر ادامه حرفش موند
تهیونگ نگاهی به جونگکوک انداخت و بعد از کمی من و من گفت
_ میگم ... تو جیمین رو دوست داری ؟

جونگکوک و هوسوک با تعجب به تهیونگ نگاه میکردند ، بعد از چند لحظه هوسوک خنده بلندی کرد و پرسید
« چرا این فکر رو کردی  »

تهیونگ آهی کشید و گفت
_ خب تو هواپیما ... آخه تو گفتی ...
هوسوک با لبخندی حرفش رو قطع کرد و گفت
« خب من فقط از خوبی جیمین گفتم دلیل نمیشه عاشقش باشم »

بعد خنده دیگه ای کرد و به سمت اتاقش رفت
تهیونگ آه آسوده ای کشید و گفت
_ آخیشش ، خیلی میترسیدم دل یکیشون بشکنه

𝐁𝐞 𝐦𝐲 𝐛𝐚𝐛𝐞| 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐯Where stories live. Discover now