☁️𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟑𝟏☁️

3.9K 653 314
                                    

_ آخ جون حاجی اشرف

یونگی جیغ گربه ای کشید و سریع از اتاق فرار کرد ، کوک با اخم نگاهی به ته کرد و گفت
+ تو همین الان داشتی غش میکردی

تهیونگ همونطوری که به سمت لباس هایش پرواز میکرد جواب داد
_ چه انتظاری داری وقتی اشرف بلا اومده

کوک با چشم های درشت و لحن متعجب پرسید
+ اشرف بلا ؟
تهیونگ با لبخند سری تکون داد و به سمت طبقه پایین دوید

کوک هم آهی کشید و همون‌طور که داشت برای از چشم انداخت اشرف نقشه میکشید پیش بقیه رفت

تهیونگ با دیدن اشرف دست هاش رو باز کرد و ذوق زده گفت
_ کوینممممممم

اشرف با دیدن تهیونگ چرخی به موهاش داد و به سمت تهیونگ دوید
ته رو بغل کرد و چرخی بهش داد

همه از جمله کوک با تعجب به اشرف نگاه میکردن که چطور تهیونگ رو میچرخونه

یونگی آب دهنش رو قورت داد و پرسید
« مامان چطور .. تونستی بلندش کنی »

اشرف پوزخندی زد و همون‌طور که آستین لباسش رو بالا میداد و بازوش رو سفت میکرد رو به یونگی گفت
« دست بزن »

یونگی با تعجب بازو های مادرش رو لمس کرد و با احساس سفتی و بزرگی اونا خودش ریخت پشماش موند

کوک کنار تهیونگ وایساد و گفت
+ مامان چرا بابا نیومده
اشرف چشمی چرخوند و گفت
« چته هی بابا بابا خیلی دلتنگشی ؟ »

کوک خواست حرفی بزنه که اشرف ادامه داد
« مشکلی داری جمع کن از ایران برو »
تا کوک خواست واکنشی نشون بده اشرف ادامه داد
« اصلاح میکنم ، جمع کن از آمریکا برو »

دیگه کسی سراغی از آقای جئونی که اشرف به جرم لاس زنی بیش از حد تو انباری خونه حبسش کرده بود حرفی نزد

جیمین و جین که از طبقه بالا میومدن با دیدن اشرف با خوشرویی اومدن پیشش و بهش سلام کردن

جین نگاهی بهش کرد و گفت
« حاجی اشرف میای نوه هاتو ببینی ؟ »
اشرف کمی فکر کرد و جواب داد
« نه الان حوصلشون رو ندارم »

تهیونگ و کوک هم تایید کردن که ته گفت
_ آره جین کویین الان خسته است بعدا اگه شد بچه ها رم میبینه

بعدش خواست اشرف رو به اتاقش ببره که جیمین گفت
« تهیونگ احیانا قصد نداری به بچه هات شیر بدی ؟ »

ته نگاهی به اشرف کرد و با دودلی سری تکون داد و با جیمین به بسمت طبقه بالا رفت تا به بچه هاش شیر بده

خوشبختانه کسی صدای کوک رو نشنید که می‌گفت
+ کوفت بخورن خو الان شیر ته رو تموم میکنن مفت خورا

کمی بعد سالن اصلی خالی شد که جین با لحن نگرانی رو از یونگی پرسید
« خبری از نامجون من ندارید »

𝐁𝐞 𝐦𝐲 𝐛𝐚𝐛𝐞| 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐯Where stories live. Discover now