☁️𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟐☁️

7.4K 1.2K 500
                                    

نگاهش به تهیونگی افتاد که ترسیده نشسته بود و به دیوار تکیه داده بود

با عجله به سمتش رفت ، جلوش نشست و دستهاش رو گرفت
+ ته خوبی ؟ آسیب دیدی
تمام بدنش رو چک کرد ، اما تهیونگ فقط به جلو خیره شده بود و حرفی نمیزد
کوک کمی بهش نگاه کرد و با دست شونه هاشو تکون داد
+ تهیونگ لطفا به خودت بیا
اما تهیونگ فقط با صورت بی حسی به جلو خیره شده بود ، کوک فکر میکرد بهش شک وارد شده و این داشت میترسوندش

_ چرا ؟
صدای تهیونگ توجه کوک رو جلب کرد
+ چرا چی عزیزم ؟
خوشحال از اینکه تهیونگ حرفی زده دستش رو محکم تر گرفت
_ چرا برادرم باید به من آسیب بزنه ؟
برادرش ، یعنی آلفای غریبه یوگیوم بود  ، ولی آخه اون دلیلی نداشت که به تهیونگ آسیبی بزنه

شکه بود ، حتی کوک هم شکه بود
تهیونگ نگاهی به کوک کرد و با لحن دردناکی گفت
_ اون همه اذیت بسم نبود ، چرا دست از سرم بر نمی داره
جونگکوک تهیونگ رو بغل کرد و شروع کرد به نوازش سرش
+ هیشش آروم باش ، نمیزارم دیگه اذیتت کنه ، اصلا .... اصلا شاید اون نبوده
تهیونگ خواست حرفی بزنه که کوک جلوشو گرفت و ادامه داد
+ بهش فکر نکن برات خوب نیست ، بیا بریم خونه ، بعد درموردش حرف می‌زنیم

دست تهیونگ رو گرفت اما ته بلند نشد ، با نگاه سوالی بهش خیره شد که دید ته دستش رو دورانی روی شکمش می‌کشه و با لحن مظلومی پرسید
_ پس بستنی چی ؟
خنده ای به تهیونگ کرد و خیالش راحت شد که حالش خوبه پس کمکش کرد که بلند شه و بوسه ای روی لبش گذاشت و گفت
+ بریم بخریم
.
......................
.
بعد از خوردن بستنی کوک تهیونگ رو کمی تو شهر چرخوند تا حالش بهتر بشه
خیلی عصبی بود ، خیلی ، اگه یوگیوم کسی بود که قصد داشت به ته آسیب بزنه قطعا بلایی سرش میورد که روزی هزار بار آرزوی مرگ کنه
هرکسی باشه آدمش میکرد اما یوگیوم لیاقت درد بیشتری داشت
البته فعلا سعی کرد خودش رو آروم کنه تا حال تهیونگ بهتر بشه

تقریبا ساعت هفت بود که به خونه رسیدن و برای شام هم به درخواست تهیونگ پیتزا سفارش داده بودن
تهیونگ رفت بالا تا لباس هاش رو عوض کنه
کوک وقتی از رفتن تهیونگ مطمعن شد گوشیش رو بیرون آورد و شماره مورد نظرش رو گرفت
قرار نبود از این موضوع به راحتی بگذره

بعد از چند بوق صدای مردی از پشت تلفن اومد
« چه عجب جئون »
جونگکوک از شنیدن صدای دوست قدیمیش لبخندی زد اما الان وقت احوالپرسی نداشت
+ به کمکت نیاز دارم
صدای پشت تلفن وقتی دید لحن کوک نگران و جدی شده بدون مکث جواب داد
« امشب میام پیشت »
( اگه گفتید کیه ؟ الان همه درست میگن )

_ با کی حرف می‌زدی کوکی ؟
نگاهی به تهیونگ کرد و سمتش رفت
+یه دوست قدیمی
تهیونگ اوهومی کرد و یه چاقو از جیبش درآورد
کوک کنجکاو نگاهی بهش کرد که ته گفت
_خب این ... ام چیزه ، مال اون مرده بود
جونگکوک اخم ریزی کرد و چاقو رو از تهیونگ گرفت و بغلش کرد
+ ببخشید که هواتو نداشتم
ته نچی کرد و از کوک جدا شد
_ اینو نگو ، تو همیشه هوامو داری

𝐁𝐞 𝐦𝐲 𝐛𝐚𝐛𝐞| 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐯Where stories live. Discover now