☁️𝐥𝐚𝐬𝐭 𝐩𝐚𝐫𝐭☁️

6.6K 799 445
                                    

انگار زندگی قراره روی خوشش رو بهشون نشون بده


4 سال بعد

_ سهوننن کمرم شکست آخه من چقدر با این شکمم دنبال تو بدوئم

سهون برگشت و به تهیونگ زبون درآورد
« مامی شوهرت خیلی زشته »

_ خو توله سگ اون باباته
+ تهیونگ با منی ؟
کلافه برگشت به سمت کوک و پیشش رفت
_ کوکی سهون اذیتم می‌کنه

جونگکوک با اخم نگاهی به سهون کرد
خواست بهش حرفی بزنه که سلین خوابالو از پشت سر سهون اومد جلوش وایساد

« هوی جئون جونگکوک تا وقتی آلفای سهون پیدا بشه اون بیبی منه ، حالا هم خودتو تهیونگ جونت جم کنید برید می‌خوام دوستامو بیارم خونه »

ته و کوک نگاهی بهم کردن و با درموندگی آهی کشیدن

به شکم تهیونگ اشاره کرد و پرسید
+ یعنی دوتا دیگه هم قراره به اینا اضافه بشه ؟

تهیونگ دست کوک رو گرفت و با لبخندی که توش میشد لعنت بهت رو خوند با لحن حرصی زیر لب گفت
_ اگه دیکت رو تو شلوارت نگه میداشتی از این خبرا نبود الان

کوک دستش رو پشت سرش برد و خاروند بعد خواست بگه بریم دیگه که سهون گفت
« دیک یعنی چی ؟ منم دارم ؟ سلین هم داره ؟ »

تهیونگ خواست گندش رو جمع کنه که کوک دستش رو گرفت و همونطور که به سمت بیرون خونه میکشید جواب داد
+ خودتون برید تو گوگل سرچ کنید میفهمید چیه ؟

با بهت به سمت کوک برگشت و گفت
_ همین الان به بچه های پنج سالت گفتی تو گوگل سرچ کنن دیک :/

کوک هومی کرد و گفت
+ بالاخره که قراره باهاش روبرو شن

تا وقتی که به ماشین رسیدن درمورد دیک بحث کردن

4 سال پیش چند ماه بعد از دادگاه لیلی خبر رسید که زخم های یوگیوم عفونت کردم و مرده ، لیلی هم با گاز گرفتن زبونش خودکشی کرده

خب خبر بدی بود واقعا هم بد بود اما تهیونگ خوشحال بود که مردن و دیگه قرار نبود تو زندان زجر بکشن

همون روزا بود که فهمیدن جیمین هم باردار شده و یونگی انقدر خوشحال بود همون لحظه با انگشتر کاغذی از جیمین خواستگاری کرد

چند روز بعدش هم یه واقعی براش خرید ، یونمین بعد از ازدواجشون یه خونه نزدیک مرکز شهر لس آنجلس خریدن و نقل مکان کردن به اونجا

هوسوک هم خونش رو فروخت و توی خونه مینگی زندگی میکرد

تهکوک و نامجین هم دوتا خونه بزرگ نزدیک خونه یونمین گرفتن و هوسوک هم که دید تنها مونده چند وقت بعد خونه مینگی هم فروخت و اونا هم به مرکز شهر اومدن

یعنی الان خونه های همشون تو به خیابون بود با فاصله صد متر از هم

درباره بچه ها ...

𝐁𝐞 𝐦𝐲 𝐛𝐚𝐛𝐞| 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐯Where stories live. Discover now