part37

585 76 251
                                    


توی سالن ورزش دراز کشیده بود دقیقا مثل دیروز،یه جورایی تصمیم گرفته بود این کارو هر روز زنگ آخر انجام بده،بهش آرامش میداد.

چشماش رو روی هم گذاشت و یهو صدای دنیل اومد و باعث شد فردی چشماش رو باز کنه و بشینه

دنیل؛من واقعا معذرت می‌خوام همش مزاحمت میشم اما خب تو اون مدتی که نبودی و نمی اومدی مدرسه دلم برات خیلی تنگ شده بود

چشماش رو بسته بود و تند تند حرف میزد و فردی خندید

فردی؛بیا اینجا

آروم چشماش رو باز کرد و وقتی دید فردی داره لبخند میزنه اونم لبخند زد و دوید سمتش

دنیل؛میتونم؟

فردی؛معلومه که میتونی

کنار فردی نشست و به هم لبخند زدن

فردی؛تو گفتی دلت برام تنگ شده؟

دنیل؛امم..خب راستش اره..دیروز نتونستم بهت بگم که چقدر منتظرت بودم و دلم تنگ شده بود.....و خب دلم میخواد حالا که هستی باهم بیشتر وقت بگذرونیم

در حالی که لپ هاش لحظه به لحظه سرخ تر میشد می‌گفت

فردی؛اووهه.....البته که میشه...

دنیل؛هوورااااا!!!

فردی؛حالا بیا بازم مثل دیروز بخوابیم

دوتایی کنار هم دراز کشیدن و دنیل به نیم رخ فردی خیره شد

دنیل؛اممم....فرد؟

فردی؛هوم؟

دنیل؛ه..هیچی

پشیمون شد از چیزی که میخواست بگه،نگاهش رو ازش گرفت و حالا فردی به اون زیر چشمی نگاه میکرد

فردی؛دنی...تو خیلی کوچولویی!

دنیل؛هعییی...میدونم...اصلا بهم نمیخوره هفت سالمه

لب پایینش رو جلوی اورد و فردی بغلش کرد و دنیل باز لپ های سرخ شد

فردی؛ناراحت نباش خیلی هم کیوتی من این کوچولو بودنت رو دوست دارم

دنیل؛دوست داری؟

با خجالت گفت و فردی با دستش چونه دنیل رو گرفت سرش رو بالا گرفت

فردی؛اوهوم....دوستش دارم

در حالی که به چشمای هم خیره بودن گفت،نگاهش روی لبای باریک و کوچولوی دنیل سر خورد و دلش خواست امتحانشون کنه

صورتش رو به دنیل نزدیک کرد قلب دنیل مثل یه گنجیشک میتپید فردی در یک آن لباش رو روی لبای دنیل قرار داد

دنیل تند تند پلک میزد و شوکه شده بود!فردی ازش فاصله گرفت و قیافه متعجب دنیل رو دید

فردی؛امم...خوبی؟

دنیل بدون اینکه چیزی بگه از توی بغل فردی خودش رو کشید بیرون و نشست و نفس نفس زد.
فردی هم نشست و دستش رو گذاشت روی شونه دنیل

I will never hurt you[L/S][Z/M][N/SH]Where stories live. Discover now