•وقتی رسیدن خونه تقریبا لباس هاشون رو در اورده بودن و داشتن همو میبوسیدن هر چیزی تنشون مونده بود رو در می اوردن.
فقط پنتی زین رو نگهداشت و از روی زمین بلندش کرد و همون طور که همو میبوسیدن از پله ها بالا رفتن...
در اتاق رو باز کرد و زین رو انداخت روی تخت و روش خیمه زد ولی تو اون فاصله زین نگاهش به یه چیزی افتاد و سرش رو تکون داد و نذاشت لیام دوباره ببوسش.زین؛لی!!این همون خرسیه که تو برام خریدی!!اینجا رو تخت چکار میکنه؟؟
لیام؛نمیدونم احتمالا جیمز گذاشته......
زین از زیر لیام کنار اومد و به شکم روی خرسش مثل بچه ها خوابید....
زین؛حالا کارت رو شروع کن ددی
کونش رو برای لیام تکون داد و خرسش رو محکم بغل کرد،لیام به سمت زین رفت و سرش رو به کونش نزدیک کرد،شروع کرد به لاوبایت گذاشتن روی رون ها پای زین و بعد پنتیش رو سریع در اورد و انداخت پایین تخت.
دوتا لپ کون زین رو از هم جدا کرد و به سوراخش خیره شد و زبونش رو در اورد و کشید روش.
دندون هاش رو روی پوست نزدیک سوراخ زین کشید و همون جا رو گاز گرفت و زین سرش رو توی خرسش فرو کرد و آروم ناله کرد.
لیام؛اممممممم
رون زین رو محکم توی دستش چلوند و زبونش رو تند تند روی سوراخش کشید.
به پشم های نرم خرسش چنگ میزد و بد جور دیک لیامو میخواست و دیک خودش اون زیر داشت میترکید.
زین؛اه فاک می ددی.....
سرش رو از روی خرس برداشت و چرخید تا بتونه لیام رو یکم ببینه.
لیام دو طرف بدنش رو گرفت و در یک آن چرخوندش و الان پشت زین روی خرس بود.زین؛اوممم ددی من میخواستم خرس تو بغلم باشه!
قیافه مظلومی به خودش گرفت و لیام انگشت شصتش رو روی لب پایین زین گذاشت
STAI LEGGENDO
I will never hurt you[L/S][Z/M][N/SH]
Fanfiction"بوک کامل شده" -بگو دوستم داری هنوز.....بگو همش خواب بود....بگو برگشتی پیشم.....بگو منو بخشیدی بخاطر آسیبی که بهت زدم......بگو.....خواهش میکنم یه حرفی بزن......میدونم بهت قول داده بودم بهت آسیب نزنم.....من نمیخواستم اینجوری بشه......نمیدونستم اینجو...