کت: فکر میکنی کلری ازینجا خوشش بیاد؟
مگنس:چرا که نه؟ اینجا واقعا قشنگه
کت: تو رو راحت میشه خوشحال کرد ولی کلری .. اون.....
کت به اطراف نگا میکنه
کت: راستی کلری ....اون کجا رفت؟ چرا نمیبینمش؟
مگنس رو زمین دراز کشیده.. با نگرانی بلند میشه و به اطراف نگاه میکنه
مگنس: ببینم مگه نگفتی رفت نوشیدنی بیاره؟
کت: اره ولی یادمه گفت دوست داره یکم شنا کنه
مگنس با عجله بلند میشه
مگنس : چی؟؟؟صبر کن ببینم.. تو گذاشتی تنهایی بره ؟
کت : خدای من.. کلرییییییییی
مگنس میدوه سمت ساحل
یکی داد میزنه: یکی خو آبه... داره غرق میشه...داره غرق میشه
مگنس بدون اینکه به اطراف نگا کنه میدوه و میپره تو آب.. کت هم دنبالش میره و کنار ساحل با نگرانی داد میزنه
همه با ناراحتی و ترس به ساحل خیره شدن.. بعد چند لحظه مگنس از آب میاد بیرون درحالی که کلریو محکم تو بغلش گرفته.. نفس نفس میزنه.. کلری بیهوش تو بغلشه..
مگنس: بیسکویت.. بیسکویت چشماتو باز کن
با عجله از آب میاد بیرون و کلری رو زمین میزاره..کت میدوه سمتش و کنارش میشینه
مگنس میره عقب ..کت پشت سر هم بهش تنفس مصنوعی میده
کت: پاشو.. کلری.. 1..2...3.. پاشو
مگنس با تعجب و ترس بهش خیره شده.. دستاش میلرزه.. میخواد بره جلو کمک کنه ولی نمیتونه.. ترس همه وجودشو گرفته
بعد چند لحظه کلری چشماشو باز میکنه
کت با ترس نفس عمیقی میکشه و رو زمین میشینه
کت :مگنس اون به هوش اومد.. حالش خوبه...مگنس
مگنس به خودش میاد و میره جلو ... صورت کلریو تو دستاش میگیره
مگنس: بیسکویت
کلری: مگنس
آروم اونو بلند میکنه و محکم بغلش میکنه کلری شروع میکنه به گریه کردن
مگنس: چیزی نیست.. من اینجام..من پیشتم.....منو بدجور ترسوندی دختر
همه دورشونوگرفتن و بهشون نگاه میکنن
مگنس: پا شو...بهتره ازینجا بریم
کلری آروم بلند میشه ... مگنس زود با یه حرکت اونو بغل میکنه و به طرف هتل میره
کت هم با نگرانی دنبالشون میره
......................
تا حالا هیچ مردی رو ندیده بود که اینقدر تو چشم باشه.. اون واقعا عضله های بی نظیری داره..
YOU ARE READING
Raised in pain
Fanfiction(کامل شده)If I could change anything I'd go back in time and meet you earlier when I didn't know who am I کاش میتونستم به عقب برگردم کاش تو رو زودتر میدیدم.... اونجا که هنور خودمو نشناخته بودم ،