قرار بود پارت پایانی باشه ولی خب نشد و ادامه داره ..حالا بریم تا پارتای بعد
دو روز بعد
آروم چشماشو باز میکنه.. سنگینی عجیبی رو بدنش حس میکنه.. .. بعد چند ثانیه چشماشو کامل باز میکنه...به اطراف نگاه میکنه..دستاشو تکون میده..احساس میکنه یکی محکم دستاشو گرفته.. ناله میکنه
مگنس زود چشماشو باز میکنه و به الک نگاه میکنه
مگنس:هی.. هی.. بیدار شدی
الک به مگنس نگاه میکنه و لبخند آرومی میزنه
الک: مگنس
مگنس بلند میشه والکو آروم بغل میکنه..
مگنس: عزیزم
پیشونی الکو میبوسه
الک: حالت.. خوبه.. شونه ات.. تو
مگنس:شششش... زیاد حرف نزن... من خوبم.. میبینی که.. کنارت نشستم..
مگنس نفس عمیقی میکشه و چشماشو میبنده
مگنس: داشتم از ترس میمردم.. دو روزه که بیهوشی
الک دستای مگنسو تو دستاش لمس میکنه
الک: من خوبم.....تو نباید اینجا باشی
مگنس: کجای دیگه غیر اینجا میتونم باشم عزیزم.. خوشحالم که برگشتی پیشم..
مگنس کنار الک میشینه. . خم میشه و اونو بغل میکنه
الک لبخند آرومی میزنه
الک: به این راحتیا از دست من خلاص نمیشی
مگنس: تو دیونه ای... ؟؟..
الک میخنده
مگنس به چشمای الک نگاه میکنه
مگنس: چطور میتونی بخندی.... میدونی کارت چقدر ترسناک بود؟
الک: ترسناکتر از همه چیزایی که تجربه کردم این بود که حس میکردم دارن تو رو ازم میگیرن
مگنس: خودت میدونی یه راهی پیدا میکردم.. نباید برمیگشتی اون تو..باید ازونجا فرار میکردی
الک: اون بیرون بدون تو ترسناکتره
مگنس نفس عمیقی میکشه و به چشمای الک خیره میشه
مگنس: باورم نمیشه سرنوشت تویه چموشو به من داده..
الک لبخند میزنه
الک: باید باهاش کنار بیای..
مگنس خم میشه و لبای الکو میبوسه.. سرشو بلند میکنه و دوباره به الک نگاه میکنه
الک با دست گردن مگنسو میگیره و میکشه سمت خودش
چشماشونو میبندن و غرق بوسیدن هم میشن
در آروم باز میشه
جیس و کلری: احم
مگنس زود بلند میشه
![](https://img.wattpad.com/cover/272145394-288-k949986.jpg)
YOU ARE READING
Raised in pain
Fanfiction(کامل شده)If I could change anything I'd go back in time and meet you earlier when I didn't know who am I کاش میتونستم به عقب برگردم کاش تو رو زودتر میدیدم.... اونجا که هنور خودمو نشناخته بودم ،