Part 16

184 40 10
                                    

مگنس با عصبانیت: اگه نمیخواد دیگه بیاد سرکار باید خبر میداد..مگه اینجا بی در و پیکره؟

دات: قربان اون چیزی از نیومدن سر کار نگفته

مگنس: من دیروز....

مگنس یهو چشمش به الک می افته.. اخم میکنه و میره سمت اتاق

دات برمیگرده و چشمش به الک می افته

دات: هی .. هیچ معلومه کجایی؟ از صبح صد بار بهت زنگ زدم

الک با عجله نزدیک میشه

الک: ببخشید یکاری پیش اومد.. گوشیمم خاموش بود..نشد اطلاع بدم

دات: رئیس از دستت عصبانیه.. بهتره یجوری واسش توضیح بدی..نمیخوام بازم کل روزمونو خراب کنه

الک : چشم.. چشم..الان میرم

..........

مگنس با عجله میره و درو میبنده.. نفس عمیقی میکشه و لبخند آرومی میزنه..رو صندلیش میشینه

صدای در

مگنس با اخم: بیا تو

الک میاد تو

الک: ببخشید قربان.. بکاری پیش اومد مجبور شدم با تاخیر بیام..من ..

مگنس: روز اول بهت گفتم حضور بوقع سر کار یکی از چیزاییه که همه کارمندا باید رعایت کنن.. فراموش کردی؟فکر کردی جون زیر دست منی با بقیه فرق داری؟؟

الک: نه..اصلا... دیگه تکرار نمیشه..

مگنس: بهترم هست که تکرار نشه.. تو واسه بقیه کارمندا الگویی و نمیخوام بی نظمی توشرکت من عادت بشه..

الک: نه.. قول میدم..

مگنس با اخم : خیلی خب.. فایلی که دیروز ازت خواستمو واسم بیار...مگه نگفتم صبح زود میخوامش

الک: چشم

با عجله میره و فایلو از کشوی میزش برمیداره و جلوی  مگنس میزاره

مگنس به فایل نگاهی میندازه..

مگنس: خیلی خب.. میتونی بری

الک آروم از اتاق میره بیرون

..............

چند ساعت بعد

صدای در

الک با یه دسته گل و یه جعبه کادو وارد اتاق میشه

مگنس: این چیه؟

الک: از طرف... نامزدتونه قربان

مگنس: بزارش رو میز

الک گلا رو میزاره رو میز و با ناراحتی بهش نگاه میکنه.. چند لحظه مکث میکنه وبرمیگرده که از اتاق بره

مگنس: یه قهوه واسم بیار الکساندر

الک: چشم قربان

مگنس بعد از رفتن الک بلند میشه.. میره سمت گلا.. به جعبه کادو نگاه میکنه و آروم بازش میکنه.. یه ساعت گرون قیمت توشه.. کارت پستال داخل جعبه رو بر میداره

 Raised in painWhere stories live. Discover now