مگنس با عصبانیت: اگه نمیخواد دیگه بیاد سرکار باید خبر میداد..مگه اینجا بی در و پیکره؟
دات: قربان اون چیزی از نیومدن سر کار نگفته
مگنس: من دیروز....
مگنس یهو چشمش به الک می افته.. اخم میکنه و میره سمت اتاق
دات برمیگرده و چشمش به الک می افته
دات: هی .. هیچ معلومه کجایی؟ از صبح صد بار بهت زنگ زدم
الک با عجله نزدیک میشه
الک: ببخشید یکاری پیش اومد.. گوشیمم خاموش بود..نشد اطلاع بدم
دات: رئیس از دستت عصبانیه.. بهتره یجوری واسش توضیح بدی..نمیخوام بازم کل روزمونو خراب کنه
الک : چشم.. چشم..الان میرم
..........
مگنس با عجله میره و درو میبنده.. نفس عمیقی میکشه و لبخند آرومی میزنه..رو صندلیش میشینه
صدای در
مگنس با اخم: بیا تو
الک میاد تو
الک: ببخشید قربان.. بکاری پیش اومد مجبور شدم با تاخیر بیام..من ..
مگنس: روز اول بهت گفتم حضور بوقع سر کار یکی از چیزاییه که همه کارمندا باید رعایت کنن.. فراموش کردی؟فکر کردی جون زیر دست منی با بقیه فرق داری؟؟
الک: نه..اصلا... دیگه تکرار نمیشه..
مگنس: بهترم هست که تکرار نشه.. تو واسه بقیه کارمندا الگویی و نمیخوام بی نظمی توشرکت من عادت بشه..
الک: نه.. قول میدم..
مگنس با اخم : خیلی خب.. فایلی که دیروز ازت خواستمو واسم بیار...مگه نگفتم صبح زود میخوامش
الک: چشم
با عجله میره و فایلو از کشوی میزش برمیداره و جلوی مگنس میزاره
مگنس به فایل نگاهی میندازه..
مگنس: خیلی خب.. میتونی بری
الک آروم از اتاق میره بیرون
..............
چند ساعت بعد
صدای در
الک با یه دسته گل و یه جعبه کادو وارد اتاق میشه
مگنس: این چیه؟
الک: از طرف... نامزدتونه قربان
مگنس: بزارش رو میز
الک گلا رو میزاره رو میز و با ناراحتی بهش نگاه میکنه.. چند لحظه مکث میکنه وبرمیگرده که از اتاق بره
مگنس: یه قهوه واسم بیار الکساندر
الک: چشم قربان
مگنس بعد از رفتن الک بلند میشه.. میره سمت گلا.. به جعبه کادو نگاه میکنه و آروم بازش میکنه.. یه ساعت گرون قیمت توشه.. کارت پستال داخل جعبه رو بر میداره
YOU ARE READING
Raised in pain
Fanfiction(کامل شده)If I could change anything I'd go back in time and meet you earlier when I didn't know who am I کاش میتونستم به عقب برگردم کاش تو رو زودتر میدیدم.... اونجا که هنور خودمو نشناخته بودم ،