Part 27

190 36 4
                                    

........فلش بک........

مایا: میخوای نریم؟میدونی اگه فکر میکنی که...

الک میخنده : گفتم که..نگران نباشید ..من مشکلی ندارم.. برید و خوش بگذرونید .. من حواسم به همه چی هست..

ویکتور : قول میدم واست جبران کنم

الک میخنده : برید دیگه..خوش بگذره

ویکتور و مایا با خوشحاللی ازونجا میرن

مگنس آروم از پله ها میاد پایین

مگنس: میبینم که داری همه رو سمت خودت میکشونی.. دیگه دارن یادشون میره از من اجازه بگیرن

الک میخنده و سمت مگنس برمیگرده

الک: امروز سالگرد ازدواجشون بود .. گفتم شما بهشون اجازه دادید

مگنس: واو.. پس از طرف من بهشون اجازه دادی که برن؟

الک به مگنس نگاه میکنه

الک: ببخشید.. من

مگنس الکو میکشه سمت خودش و کمرشو محکم میگیره

مگنس: هی..هرچیزی که اینجاست متعلق به تویه الکساندر.. حتی

( مگنس به خودش اشاره میکنه)

الک خجالت میکشه

مگنس دهنشو میبره سمت گوش الک

مگنس:فکر کنم اونام فهمیدن که اینجا حرف حرف کیه

الک به مگنس نگاه میکنه و میخنده

الک: شما..

مگنس با تعجب و علامت سوال  ابروهاشو بالا میبره

الک: زیادی خوبید..

مگنس با صدای بلند میخنده
مگنس: من خوب نیستم الک.. این تویی که وقتی کنارمه باعث میشه   خوب دیده بشم..و گرنه بهت قول میدم اگه لحظه ای کنارم نباشی من میشم همون مگنس بین سرد و بی عاطفه سابق..

الک: شما نه سردید نه بی عاطفه

مگنس لبخند آرومی میزنه

مگنس: آمممم..خب...با اومدن تو همه چی فرق کرده

الک : همه شما رو  دوستون دارن

مگنس: نمیشه فقط تو باشم؟.. وقتی میگی شما حس میکنم خیلی ازت دورم و قرار نیست هیچوقت بهت برسم

الک بهش نگاه میکنه..مگنس بادست شونه هاشو میگیره و فشار میده

مگنس: من فقط میخوام تو دوستم داشته باشی الکساندر

الک لبخند میزنه و دستشو رو کمر مگنس میزاره..

مگنس میخنده و  محکم بغل میکنه

مگنس میخنده و  محکم بغل میکنه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
 Raised in painWhere stories live. Discover now