الک سر جاش خشکش زده.. باورکردنی نیست..الک تو ذهنش: اوون ددداره منو میبوسه..چچچرا
ناخواسته مگنسو هل میده به عقب
الک: دارید چیکار میکنید؟
مگنس به خودش میاد
مگنس: مممن..
با عجله میکشه عقب.. به چشمای الک نگاه میکنه..دوباره با ترس چند قدمی میره عقب و بدون اینکه چیزی بگه با عجله ازونجا میره
الک سرجاش ایستاده و با تعجب به مگنس نگاه میکنه..اون بدون هیچ دلیلی ازونجا رفت...... دستشو سمت لباش میبره و اونارو لمس میکنه.. با تعجب به اطراف نگاه میکنه...دستاش میلرزه..به زمین خیره میشه و بعد چند دقیقه با عصبانیت میره تو
به اطراف نگاه میکنه و دنبال مگنس میگرده.. یه گوشه با کت نشسته و لیوان شراب دستشه.. اصلا به الک نگاه نمیکنه...انگار نه انگار چند دقیقه پیش چکاری کرده..
جیس: هی الک..هیچ معلومه کجایی؟؟
کلری: چرا رنگت پریده الک..نکنه مگنس چیزی بهت گفته؟
الک: نه..چی..زی نیست.. من..من باید برم
جیس با تعجب: کجا؟ هنوز اول شبه
الک: من باید برم....یکم کار دار دارم
الک با عجله میره سمت در
کلری:صبر کن الک...نمیخوای از مگنس خداحافظی کنی؟
جیس: همینجوری میخوای بری؟
جیس بازوی الک میگیره و میکشه سمت خودش
الک ناخواسته داد میزنه و دست جیسو پس میزنه
الک: ولم کن
کلری و جیس با تعجب بهش نگاه میکننالک بدون اینکه چیز دیگه ای بگه ازونجا میره
کلری: باز چی شده.. میدونم مگنس یچیزی بهش گفته
جیس: چرا از الک خوشش نمیاد؟ ظاهرا که مرد بدی نیست..ولی ببین...
کلری: من نمیدونم.. بعضی وقتا عجیب میشه.. منم درکش نمیکنم..
................
مگنس با نگرانی ازونجا میره.. نمیدونه چیکار کنه.. دستپاچه میشه و میره سمت کت
نرسیده به کت لیوان شرابو بر میداره
مگنس: وای کت.. گند زدم
کت با تعجب سمت مگنس بر میگرده
کت : چی شده
مگنس: خدای من .. کت..
کت:بیا بشین ببینم..چی شده
مگنس: من.. من ...
کت به منس خیره شده
مگنس: اونو بوسیدم
کت: چییی؟؟
YOU ARE READING
Raised in pain
Fanfiction(کامل شده)If I could change anything I'd go back in time and meet you earlier when I didn't know who am I کاش میتونستم به عقب برگردم کاش تو رو زودتر میدیدم.... اونجا که هنور خودمو نشناخته بودم ،