بیا فکر کنیم این یه کابوسه
گریه نکن
بیا نزدیکتر
دستاتو بزار تو دستام
اینجا..
تنها..
دارم یخ میزنملوک با عجله وارد بیمارستان میشه
کت زود میره سمتش
لوک: اینجا چه خبره ؟
کت: برو شرکت...مگنسو پیدا کن..خواهش میکنم
لوک با عجله برمیگرده و هزونجا میره
.........جیس: چی داری میگی؟
کلری: منم الان از کت شنیدم..
جیس: خدای من..الک.. اون ..الان کجاست؟
کلری: نمیدونیم.. دارن دنبالش میگردن
جیس: باید پیداشون کنیم.. باید بفهمم الکو...... صب کن.. من
کلری: چی شده؟
جیس: میدونم زیر سر کیه
کلری: جیس.. جیس
کت: چی شده؟
کلری: جیس میگه میدونه کار کیه.. تلفنو قطع کرد
کت: پیداش کن..نزار سرخود کاری بکنه..اونا خطرناکن
پرستار میاد بیرون
پرستار: کت مریضتون بهوش اومد
کت با عجله میره تو اتاق
.............
کت: لورنزو میتونی حرف بزنی؟
لورنزو: چه اتفاقی افتاده؟
کت نفس عمیقی میکشه
کت: اینو تو باید بگی .. الک کجاست؟
لورنزو: من نمیدونم..
چشماشو باز و بسته میکنه... بعد چند لحظه با ناراحتی به کت نگاه میکنه
لورنزو: یه ماشین محکم بهمون زد .. نفهمیدم چی شد.. دیدم چند نفر الکو از تو ماشین کشیدن بیرونو و با خودشون بردن
کت: نفهمیدی کی بودن؟
لورنزو: نه..نه... نتونستم درست ببینم.. اون کجاست؟ حالش خوبه
کت چیزی نمیگه و با ناراحتی سرشو میندازه پایین
YOU ARE READING
Raised in pain
Fanfiction(کامل شده)If I could change anything I'd go back in time and meet you earlier when I didn't know who am I کاش میتونستم به عقب برگردم کاش تو رو زودتر میدیدم.... اونجا که هنور خودمو نشناخته بودم ،