................چند هفته بعد
کت : حالت چطوره؟
مگنس: این مدت همش تو خونه موندم.. تو باشی حالت چطور بود؟
کت لبخند میزنه
کت: فکر نکنم بهت بد بگذره
مگنس: چی داری میگی؟
کت : ببینم الک کجاست؟؟ ندیدمش
مگنس: یسری مدارک میخواستم رفت واسم بیاره
کت: این پسره واقعا پسر خوبیه..
مگنس لبخند آرومی میزنه
مگنس: .زیادی حرف گوش کنه
کت: مگه بده؟ تازه جوری که اون نگرانته عجیبه
مگنس: نگران یا شادم فقط داره به رییسش خدمت میکنه
کت: دست بردار من ابن چیزا رو بهتر از تو تشخیص میدم... ببینم حالا میخوای چیکار کنی؟
مگنس: در چه مورد؟
کت:الک دیگه... چی فکر میکنی؟ به نظرم که بهت حس داره
مگنس با تعجب: چی؟؟ دست بردار کت
کت:. کاش این مدت میدیدیش.. کل روزو تو بیمارستان بود و از کنارت تکون نمیخورد.. حتی غذاشم به زور بهش میدادیم..ندیدی چقدر لاغر شده
مگنس نفس عمیقی میکشه
مگنس: چرا دیدم...کاش اونجوری بود که تو میگی بود
کت: تو چته ..چرا جوری حرف میزنی انگار ازت بدش میاد؟انگار هیچ حسی بهت..
مگنس: چون نداره کت..من فقط رییس اونم..همین..نمیخوام دیگه حرفشو بزنم
کت : خیلی خب...
کت یه لیوان آب به مگنس میده
کت: این اتفاقایی که داره اطرافت می افته داره بیشتر میشه.. من نگرانتم مگنس.. تو باید بیشتر مواظب باشی.
مگنس: هر چی بود تموم شد..یه اتفاق بود
کت:چی داری میگی؟اتفاق؟؟ راننده ماشینی که بهت زد زود ازونجا فرار کرده ..تازه ماشین ام دزدی بوده..این اتفاقیه؟؟؟ اصلا کنجکاو نیستی بدونی کار کی بود ه و چرا اینکارو کرده؟؟
مگنس: نمیخوام فعلا بهش فکر کنم.. ولی سر فرصت سعی میکنم سر در بیارم
کت: امیدوارم ..چون اینبار و بخیر گذشت معلوم نیس دفعه های بعد...
صدای در
الک میاد تو
الک: قربان چیزایی که خواسته بودیدو آوردم
دات پشت سر الک میاد تو
مگنس بهشون نگاه میکنه
دات: ببخشید قربان.. نمیخواستم مزاحتون بشم ولی
YOU ARE READING
Raised in pain
Fanfiction(کامل شده)If I could change anything I'd go back in time and meet you earlier when I didn't know who am I کاش میتونستم به عقب برگردم کاش تو رو زودتر میدیدم.... اونجا که هنور خودمو نشناخته بودم ،