Part 23

196 38 6
                                    

................چند هفته بعد

کت : حالت چطوره؟

مگنس: این مدت  همش تو خونه موندم.. تو باشی حالت چطور بود؟

کت لبخند میزنه

کت:  فکر نکنم بهت بد بگذره

مگنس: چی داری میگی؟

کت : ببینم الک کجاست؟؟ ندیدمش

مگنس: یسری مدارک میخواستم رفت واسم بیاره

کت: این پسره واقعا پسر خوبیه..

مگنس لبخند آرومی میزنه

مگنس: .زیادی حرف گوش کنه

کت: مگه بده؟ تازه جوری که اون نگرانته عجیبه

مگنس: نگران یا شادم فقط داره به رییسش خدمت میکنه

کت: دست بردار من ابن چیزا رو بهتر از تو تشخیص میدم... ببینم حالا میخوای چیکار کنی؟

مگنس: در چه مورد؟

کت:الک دیگه... چی فکر میکنی؟ به نظرم که بهت حس داره

مگنس با تعجب: چی؟؟ دست بردار کت

کت:. کاش این مدت میدیدیش.. کل روزو تو بیمارستان بود و از کنارت تکون نمیخورد.. حتی غذاشم به زور بهش میدادیم..ندیدی چقدر لاغر شده

مگنس نفس عمیقی میکشه

مگنس: چرا دیدم...کاش اونجوری بود که تو میگی بود

کت: تو چته ..چرا جوری حرف میزنی انگار ازت بدش میاد؟انگار هیچ حسی بهت..

مگنس: چون نداره کت..من فقط رییس اونم..همین..نمیخوام دیگه حرفشو بزنم

کت : خیلی خب...

کت یه لیوان آب به مگنس میده

کت:  این اتفاقایی که داره اطرافت می افته داره بیشتر میشه.. من نگرانتم مگنس.. تو باید بیشتر  مواظب باشی.

مگنس: هر چی بود تموم شد..یه اتفاق بود

کت:چی داری میگی؟اتفاق؟؟ راننده ماشینی که بهت زد زود ازونجا فرار کرده ..تازه ماشین ام دزدی بوده..این اتفاقیه؟؟؟  اصلا کنجکاو نیستی بدونی کار کی بود ه و چرا اینکارو  کرده؟؟

مگنس: نمیخوام فعلا بهش فکر کنم.. ولی سر فرصت سعی میکنم سر در بیارم

کت: امیدوارم ..چون اینبار و بخیر گذشت معلوم نیس دفعه های بعد...

صدای در

الک میاد تو

الک: قربان چیزایی که خواسته بودیدو آوردم

دات پشت سر الک میاد تو

مگنس بهشون نگاه میکنه

دات: ببخشید قربان.. نمیخواستم مزاحتون بشم ولی

 Raised in painWhere stories live. Discover now