__قربان شما واقعا میخواید با نامزد بین همکاری کنید؟
ولنتاین نیشخند حیله گرانه ای میزنه
ولنتاین: من فقط دارم ازش استفاده میکنم که به هدفم برسم
--خودتون میدونید بدون کمک اونم میتونیم
ولنتاین سیگارشو رو زیر سیگاری خاموش میکنه و با اخم بهش نگاه میکنه
ولنتاین: تو فکر میکنی همه اینکارا بخاطر یه الف بچه است؟ هه.. اون فقط تو زمان نامناسب تو جایی بود که نباید میبود... هرچند این اتفاق به نفع من تموم شد...چون هدف من کسیه که فقط از طریق پسره میتونم به دستش بیارم. فکرشم نمیکردم یه روزی بتونه به دردم بخوره
--میخواید اینجوری...
ولنتاین نیشخندی میزنه
ولنتاین:هاج... بهتره اینقدر حرف نزنی و کاریو که بهتون سپردم انجام بدی.. مواظب باش چون اینبار هیچ اشتباهیو نمیبخشم..فهمیدی؟
هاج با ترس میره عقب
هاج: چشم قربان.. کاری گفتید انجام میشه
.......
مگنس جلو آینه کراواتشو درست میکنه و لبخند میزنهصدای در
مگنس: بیا تو مایا
مایا: قربان نمیخواید صبونه بخورید؟
مگنس: نه.. عجله دارم.. باید برم شرکت ..اونجا یچیزی میخورم
مایا سرشو میندازه پایین و از اتاق میره بیرون
مگنس به اتاق نگاهی میندازه .. کیفشو برمیداره و با عجله میره
............
--فکر میکنی در افتادن با مگنس بین کار درستیه؟
-- راستش نمیدونم رئیس پیش خودش چی فکر کرده.. این دیگه مثل زدن اون پسره نیست .داریم خودمونو به دردسر میندازیم
--اره ولی اگه کاری ام که گفته انجام ندیدم تو دردسر می افتیم..خب دیگه بسه....بهتره حواسمونو جمع کنیم..
-- باید هر روز اینجا کشیک بدیم؟
-- فعلا باید مواظب باشیم ..وقتش رسید بهمون میگن چیکار کنیم
YOU ARE READING
Raised in pain
Fanfiction(کامل شده)If I could change anything I'd go back in time and meet you earlier when I didn't know who am I کاش میتونستم به عقب برگردم کاش تو رو زودتر میدیدم.... اونجا که هنور خودمو نشناخته بودم ،