فلش بک
...........
کمیل با عصبانیت از بار میره بیرون.... چشمش به پسری می افته که مگنس اونو کتک زد
از دور میبینه که یه مرسدس بنز مشکی جلوش می ایسته و اونو با عجله میندازن تو ماشین
کمیل: عوضی
روشو برمیگردونه و میخواد بره که ماشین به سرعت از کنارش میگذره و پشت سر اون یه ماشین دیگه میاد و جلوش می ایسته
ولنتاین: خانم بین؟
کمیل رو به صدا بر میگرده
کمیل: شما...کی هستید؟ منو از کجا میشناسید؟
ولنتاین: میشه چند لحظه باهاتون حرف بزنم؟
کمیل: من رو میشناسم؟
ولنتاین: مهم اینه من میشناسمتون.. من دوست مگنسم.. ولنتاین
کمیل با اخم : فکر نکنم شما دوستش باشید.... اسمتونو شنیدم..ازینجا برید
ولنتاین:میخوام بهاتون حرف بزنم..مطمئن باشید اگه مهم نبود اینجوری و اینجا منو نمیدیدید
کمیل با تردید می ایسته
ولنتاین: لطفا سوار شید..شما که نمیخواید اینجوری باهم حرف بزنیم
کمیل با اخم: ازینجا بری
ولنتاین: در مورد اتفاق امشب...مطمئنم چیزی که امشب اتفاق افتاد مطابق میل شمام نبو
کمیل با تردید به ولنتاین نگاه میکنه
ولنتاین: بهتره سوار بشید..
کمیل با تردید سوار ماشین میشه
ولنتاین: نمیخواستم دیدار اولمون اینجوری باشه.. اگه اجازه بدید بریم یه کافه و..
کمیل: بهتره هر چی که هست و اینجا بگید.. من عجله دارم باید برم
ولنتاین: خیلی خب.. هرجور که دوست دارید
ولنتاین از تو آینه به کمیل مدام نگاه میکنه
کمیل: خب.. میشنوم
ولنتاین: میدونم اتفاق امشب مثل من شما رو هم عصبانی کرده
کمیل: منظورتون چیه؟این قضیه چه ربطی به شما داره
ولنتاین نفس عمیقی میکشه
ولنتاین: اون پسره.. الک لایتوود
کمیل با تعجب: شما با اون چیکار دارید؟
ولنتاین: پسری که امشب مگنس کتکش زد
ولنتاین با عصبانیت نفس عمیقی میکشه
ولنتاین : پسر من بود
کمیل با تعجب به ولنتاین نگاه میکنه
کمیل: چی؟؟
YOU ARE READING
Raised in pain
Fanfiction(کامل شده)If I could change anything I'd go back in time and meet you earlier when I didn't know who am I کاش میتونستم به عقب برگردم کاش تو رو زودتر میدیدم.... اونجا که هنور خودمو نشناخته بودم ،