فقط میخواستم کسی باشم که دوست داشته شدن رو حس میکنه.
***
در حالیکه نفس نفس میزد و تمام بدنش به خاطر تمرین زیاد عرق کرده بود، وارد حمام اتاقش توی کمپانی شد و دوش سریعی گرفت.
امروز اولین جلسهی تمرین رقصش بود و فکرش رو هم نمیکرد تا این حد بهش علاقمند بشه.
اما تمام مدت تمرین حس میکرد روی ابرهاست. همین تمرین رو براش ساده میکرد و باعث شده بود زودتر از اون چیزی که انتظار میرفت پیش بره.
تنش رو خشک کرد و سریع لباس پوشید تا زودتر به خونه برگرده. نمیخواست این روزها لوکا رو برنجونه.
سعی میکرد با توجه بیشتر به مرد، حساسیتش رو کم کنه و مطمئنش کنه قرار نیست چیزی بینشون تغییر کنه؛ حداقل نه از سمت جونگکوک!وقتی به خونه رسید ساعت نزدیک به ۹ شب بود و لوکا در حال تماشای تلویزیون. خونه تقریبا تاریک بود و تنها منبع نور، چراغ توی راهرو و صفحهی تلویزیون بود. هر دوشون به نور کم توی شبها عادت داشتن. در واقع این عادتی بود که با زندگی طولانی مدت کنار همدیگه، از جونگکوک به لوکا هم رسیده بود.
-سلام عزیزم.
به آرومی گفت و بعد از انداختن کولهش نزدیک به دیوار، کنارِ مرد دیگه روی کاناپه نشست.
-سلام.
با لبخند جواب داد و دستهاش دور پسر جوونتر حلقه شد.
-دیر برگشتی.
جونگکوک میتونست کمی دلخوری رو توی صداش تشخیص بده ولی سعی کرد بحث رو عوض کنه.
-ببخشید بعضی روزا ممکنه اینطور بشه. امروز اولین جلسهی تمرین رقص بود. نمیدونی چقدر دوستش داشتم.
با هیجان گفت و سر انگشتهای لوکا روی صورتش کشیده میشد و خوابآلودهش میکرد.
جونگکوک میفهمید. این حس دوری و دلتنگی رو میفهمید. اما این حس خیلی وقت بود بینشون بود و اینطور نبود که حالا اون و دورهی کارآموزیش باعثش شده باشن.
با اینکه میدونست کسی که این وسط بیشتر مقصره خودشه.
برای همین بود که تو این چند روز و حتی در آینده میخواست تمام تلاشش رو برای جبران این شکاف بکنه. امیدوار بود که لوکا اون رو بفهمه و کمکش کنه و با درکی که از دوستپسرش سراغ داشت، مطمئن بود این نتیجه میده.
میخواست حساس شدن بیش از حد لوکا رو نادیده بگیره و فقط روی تلاش هر دوشون حساب کنه.-پس روز خوبی داشتی.
در جواب سری تکون داد و لبخند کج لوکا حالا بیش از حد تصنعی به نظر میاومد.
فقط نمیتونست تظاهر کنه با همهی اینها کنار اومده. هنوزم میترسید.جونگکوک انگار که ترسش رو تشخیص بده خودش رو بالا کشید و شونهی اون رو لمس کرد:
-ببین من اینجام. آخر روز پیش توام. همهی اینا موقتیه. من قرار نیست ازت دور بشم لوکا.

YOU ARE READING
𝐀𝐭 𝐥𝐞𝐚𝐬𝐭 𝐭𝐰𝐨 𝐬𝐚𝐝 𝐰𝐡𝐚𝐥𝐞𝐬 (𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤)
Random[Completed] {دسته جمعی یعنی حداقل چند تا نهنگ غمگین؟ پیدام کن، غمگین باش و دستمو بگیر وقتی میزنم به ساحل. دستهی من باش.} ᯾︎ •کاپل: ویکوک/کوکوی •ژانر: زندگی روزمره، رومنس، انگست، اسمات •روزهای آپ: پنجشنبهها،...