Part 19🐋

2.5K 386 178
                                    

یه چیزی بهم بگو.
بذار بدونم برق چشمات وقتی بهم نگاه می‌کنی، قرار نیست یه روزی خاموش بشه.
***

سردرد داشتم اما نمیتونست اهمیت داشته باشه وقتی بعد از چند روز بالاخره خیلی چیزها بین من و جونگکوک بهتر شده بود.
وقتی حالا دست‌هامون به هم گره خورده بود و توی تاریکی شب قدم می‌زدیم.
وقتی می‌فهمیدم اونقدر که فکر می‌کردم اوضاع به هم نریخته و در نهایت این جونگکوک بوده که برگشته و اولین قدم رو برداشته تا مشکل رو حل کنیم.
همین بیشترین ارزش رو داشت. ازش ممنون بودم؛ چون بهم این باور رو می‌داد که شاید همونقدری که من به این حس نیاز دارم، اون هم محتاجشه. شاید جونگکوک هم این گرما رو میخواست.

-پدرمو دیدم.

بدون مقدمه گفت و باعث شد با کمی تعجب سمتش بچرخم:

-واقعا؟ چطور پیش رفت؟

ابروهاش توی هم رفت اما خیلی زود اون اخم کمرنگ از بین رفت و می‌دونستم حسی که داره خوبه.
عجیب بود که اینقدر راحت‌ رفتارهاش رو حفظ بودم و می‌شناختمش.

-فکر کنم خوب بود. گفت قبولم کرده و...حتی گفت به خاطر اولین آلبومم بهم افتخار می‌کنه.

لبخندی روی لبم نشست و دستش رو محکم‌تر گرفتم. چطور می‌تونست این همه احساسی که به خاطر این موضوع توی قلبش بود رو پشت یه چهره‌ی بی خیال مخفی کنه؟

-فکر نمی‌کردم حتی ازش خبر داشته باشه.

ادامه داد و باعث شد با شیفتگی به نیم رخش خیره بشم.
وقتی اینقدر بابت این موضوع خوشحال بود، بیشتر از قبل مطمئن می‌شدم که خوانندگی برای جونگکوک یه نقطه ضعفه و دوست داره همیشه تشویق بشه.
اون عاشق این بود که من حمایتش می‌کردم.

-پس دارین حلش می‌کنین.

به آرومی سر تکون داد و زمزمه کرد:

-اگه بتونم ببخشمش.

پسر دوست‌داشتنی من نمی‌دونست که همین الانم اونو تا حد زیادی بخشیده و دلش می‌خواد خانواده‌ش رو دوباره داشته باشه.
می‌تونستم بفهممش.
دستم بالا رفت تا این بار بازوی محکمش رو میون انگشت‌هام بگیرم و خودم رو تقریبا بهش تکیه دادم و سرم روی شونه‌ش نشست.
نیویورک توی هر ساعتی و همیشه، شهر زنده‌ای بود و خوشحال بودم که فقط توی کوچه‌های خلوتش قدم میزدیم.
تحمل شلوغی رو نداشتم. این سکوتی که با جونگکوک شریک می‌شدم بهترین بود؛ اگه سرمای هوا رو نادیده می‌گرفتم!

-جونگکوک.

صداش زدم و بلافاصله جواب داد و باعث شد چیزی توی قلب بی جنبه‌م تکون بخوره:

-جانم؟

گونه‌ی یخ زده‌م رو بیشتر به شونه‌ی اون چسبوندم و این نزدیکی بهم فرصت میداد آروم‌تر از قبل حرف بزنم:

𝐀𝐭 𝐥𝐞𝐚𝐬𝐭 𝐭𝐰𝐨 𝐬𝐚𝐝 𝐰𝐡𝐚𝐥𝐞𝐬 (𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤)Where stories live. Discover now