Part 29🐋

2.1K 357 69
                                    


وقتی می‌بوسیدمت، قلبم لرزید و حس کردم یه چیزی توی وجودم شکست. شاید هم توی وجود تو بود. به هر حال که تو ادعا می‌کردی ما هر دو یه نفریم.
"وقتی به خودت آسیب بزنی منم درد می‌کشم."
دوباره لرزیدم.
هیچ کس قبلا این حرف رو بهم نزده بود.
***

رو به پینات که سعی می‌کرد دستش رو گاز بگیره تا تهیونگ عروسک کوچیکش رو رها کنه خندید و بعد از نوازش سر گربه عروسک رو روی زمین رها کرد. چرخید تا به جونگکوکی که لب تختش نشسته و بهش خیره بود نگاه کوتاهی بندازه و بعد از اون توجهش به پنجره و برفی که توی تاریکی شب می‌بارید جلب شد.
از روی پارکت‌های سرد اتاق بلند شد تا لب پنجره بایسته به دونه‌های ریز برف که هنوز کم بودن نگاه کرد:

-داره برف میاد.

به آرومی گفت و صدای جابجا شدن و نفس‌های پسرِ دیگه که بهش نزدیک می‌شد رو شنید.

-قشنگه.

صدای جونگکوک از فاصله‌ی نزدیک به گوشش رسید و نفس بریده‌ش رو بیرون داد:

-سرده. نمی‌تونم سرما رو تحمل کنم. خسته‌م کرده.

و جونگکوک می‌دونست منظور مهم‌تری پشت حرفش هست. تهیونگ تا همین الانش هم چیزای زیادی رو از سر گذرونده بود و حق داشت خسته باشه.
و این دردناک بود که می‌دونست بخش بزرگی از مشکلات اون پسر مربوط به خودش میشد. وقتی حرف از قلب شکسته‌ی تهیونگ می‌شد، جونگکوک مقصر خیلی چیزها بود.

-کریسمس نزدیکه. برای تعطیلات...می‌برمت جایی که گرم‌تر باشه.

و خودش هم منظور دیگه‌ای داشت. گرما برای اونا معنای آرامش می‌داد.
دوست داشت پسر رو کمی از این سختی و به هم ریختگی دور کنه.
تهیونگ سر تکون داد و وقتی جونگکوک از پشت بغلش می‌کرد، دست‌هاش رو به دست‌های پسر که دور کمرش حلقه شده بود قفل کرد و سرش رو عقب برد تا به شونه‌ی اون تکیه بده.
هنوز هم به آسمونی که می‌بارید و دونه‌های ریز برف که به خاطر نور چراغ‌های شهر می‌درخشیدن خیره بود اما دیگه حتی به سختی سرما رو حس می‌کرد.
شاید اگه اینقدر از بی جواب موندنِ احساساتش نمی‌ترسید، به جونگکوک می‌گفت همین که میون دست‌های اون باشه چقدر همه چیز گرم‌تر میشه.
بوسه‌ی چند دقیقه پیششون رو به یاد آورد و لبش رو با یادآوری اون لحظه گزید. کوتاه بود اما وقتی هول شدن و خشونت کمی که مخصوص به جونگکوک بود رو حس کرد، عشق بیشتری توی قلبش جا داد. قلبی که همین الانم برای اون پسر پر از عشق بود.
جونگکوک فقط با همون چند ثانیه بوسه، طوری نفس نفس می‌زد انگار که پر از حس خواستن بود؛ اما خودش کسی بود که بوسه رو تموم کرد و عقب کشید.
و تهیونگ مطمئن بود این دل کندن از بوسه برای هر دوشون سخت بوده‌؛ نه فقط خودش.
و این شیرین بود. خیلی شیرین و گرم.‌
بدون اینکه اجازه بده دست‌های پسر از بدنش جدا بشه سمت اون چرخید و زمزمه کرد:

𝐀𝐭 𝐥𝐞𝐚𝐬𝐭 𝐭𝐰𝐨 𝐬𝐚𝐝 𝐰𝐡𝐚𝐥𝐞𝐬 (𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤)Where stories live. Discover now