Part 17🐋

2K 385 297
                                    


هنوزم تنها بودم. هنوزم غریبه بودی.

***
-اون...لوکا نیست؟

با وحشت گفتم و نگاهی به جونگکوک انداختم. چرا اینقدر ترسیده بودم؟
جونگکوک برای لحظه‌ای بهم نگاه کرد و بعد کمربند ایمنیش رو باز کرد:

-همینجا صبر کن. پیاده نشو.

با عجله گفت و در ماشین رو باز کرد و می‌دونستم قرار نیست به حرفش گوش بدم.
پس پیاده شدم و پشت سر اون به لوکایی که حالا از ماشینش پیاده شده بود نزدیک شدم.
دست‌های یخ کرده‌م می‌لرزید و اخم کرده بودم. می‌دونستم نگاهم پر از نفرته و شاید زیاده روی بود؛ اما کی می‌تونست سرزنشم کنه؟ ترسیده بودم. جونگکوک منو ترسو کرده بود.

-اینجا چیکار می‌کنی؟

جونگکوک رو به اون پرسید و سمت من برگشت:

-چی گفته بودم؟

نگاهم رو ازش گرفتم و به لوکا دادم. چی باعث می‌شد فکر کنه تنهاشون میذاشتم؟ اصلا چرا باید بخواد منو از این ماجرا دور کنه؟

-واسه اجرات اومده بودم.

لوکا با لبخند کمرنگی گفت و باعث شد بخوام به خاطر طوری که به جونگکوک نگاه می‌کرد قاتلش بشم.

-وقتی بهت زنگ زدم گفتم می‌خوام ببینمت. چرا سورپرایز شدی؟

خب فکر کنم الان فهمیدم چرا می‌خواست توی ماشین کوفتی بشینم.
اونا تو این مدت با هم حرف زده بودن و جونگکوک حتی چیزی در موردش نگفته بود.
نگاه ناامیدم سمتش چرخید و امیدوار بودم حداقل براش اهمیتی داشته باشه. اما بهم نگاه نکرد. فکر کنم نمی‌خواست ناامیدیم رو ببینه.

-لوکا از اینجا برو و دیگه اطرافم نباش.

خونسرد گفت و متنفر بودم از اینکه فقط شاهد مکالمه‌شون بودم.
حداقل تا اون زمان!
چون انگار لوکا برنامه داشت من رو هم وارد ماجرا کنه. نگاهی بهم انداخت که مثل اولین دیدارمون بود. پر از تحقیر.

-خیلی خوبه که می‌بینم بعد از من تنها نموندی. پس در عوض کارایی که برات انجام داد مجبورت کرد باهاش باشی؟

رو به جونگکوک گفت و حرفش برام خیلی سنگین بود؛ اما نه سنگین‌تر از حرفی که قرار بود لحظه‌ی بعد از نزدیک‌ترین آدم زندگیم بشنوم.

-وقتی چیزی نمی‌دونی مزخرف نگو. ما رابطه‌‌ای با هم نداریم.

دومین ترَکی که اون شب روی قلبم نشست.
گمونم جونگکوک تنها کسی بود که می‌تونست اينقدر راحت روحم رو آزار بده.
همیشه گوشه‌ای از قلبم رو می‌شکوند و نمی‌دونستم می‌تونه تا کجا ادامه بده.
این بار نگاهی بهم انداخت و مطمئن بودم ناامیدی رو از چشمام خوند؛ چون با عصبانیت سمت لوکا برگشت:

𝐀𝐭 𝐥𝐞𝐚𝐬𝐭 𝐭𝐰𝐨 𝐬𝐚𝐝 𝐰𝐡𝐚𝐥𝐞𝐬 (𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤)Where stories live. Discover now