part 2

314 51 2
                                    

توی اتاق آقای پارک نشسته بودن. دستاشو روی سینش توی هم قفل کرد و به چشم های به خون نشسته ی پدرش با گستاخی زل زد، خندش گرفته بود. مثلا پدرش میخواست خفن و جدی بنظر برسه ولی با اون قیافه سرخ شده بیشتر کیوت شده بود زبونی برای پدرش درآورد و سرشو با اکراه چرخوند ولی همچنان به چشم های پدرش زل زده بود
آقای پارک چشماش از این حرکت جیمین گشاد شدو یهو خواست به طرفش حمله کنه ولی مادرش مانع شدو دستاشو روی سینه پارک عصبانی گذاشتو همونجور که ماساژ میداد روی صندلی نشوندش
جیمین چشماشو تنگ کرد ولی با دیدن حرکت دست مادرش ناگهان اخم کرد پوزخند متعجبی زدو توی دلش با حرص گفت:
'^خدایا منو بکش^'
همونطور که دستاش روی سرو سینش حرکت میکرد زیر لب گفت:^به نام پدر پسر و روح القدس^
تکخندی زدو دوباره نگاهی به مادرو پدرش کرد نمیدونست دقیقا چه گناهی مرکتب شده که باید شاهد دیدن لاس زدن و ور رفتن پدرش با مادرش باشه همونطور که صورتشو با چندشی جمع کرده بود زیرلب گفت:

_ خدااااایاااااا ....... چشمای بیگناهم... باید ببرمتون تو آب مقدس غسلتون بدم ولی فک نکنم فاییده ای داشته باشه........ من چه گناهی کردم نمیگن منم دلم میخوا....

حرف با دیدن اینکه کار به جاهای باریک میکشه تو دهنش ماسید سرفه های پشت سرهم و الکی کرد.
داشت فکر میکرد اگه الان اینا رو متوجه خودش نکرده بود یه پورن زنده داشت.
یلحظه از این فکرش یه لبخند شیطانی رو لبش نقش بست ولی با فشار دادن لباش روهم از دید اونا دور نگهش داشت
آقای پارک که تازه یادش اومد اصلا برای چی اومدن اینجا گلوشو صاف کردو گفت:

_ از این به بعد دیگه حق نداری پاتو از خونه بیرون بزاری

ناباور خودشو روی مبل تکون داد چطوری به این سرعت تغییر حالت میدادنو نمیدونست نگاهشو به مامانش که توی بغل پدرش نشسته بود و دستاشو دور گردنش حلقه کرده بود داد و دوباره به آقای پارک نگاه کرد:

_ چرا اپا

آقای پارک زبونشو محکم به لپش فشار دادو با حرص گفت:

_ چرا !!!!؟؟؟؟...... وااااااو ....براووو.... عجب پسری بزرگ کردم.

جیمین چشماشو با تعجب گشاد کردو گفت:

_ آخه فقط بخاطر یه دورهمی معمولی بین رفقام

پارک تکخند عصبی کردو گفت :

_ دو..... دورهمی؟؟؟!!!....... داخل کدوم دورهمی ای مشروب هست .... فقط مشروبم نبود موادو چی میگی

آقای پارک سرشو جلو آوردو ادامه داد:

_ اصلا چجوری...... به من بگو چطوری مواد پیدا کردی....

همونطور که به درو دیوار نگا میکرد زیر لب زمزمه کرد:

_ از......اوووم....از ..... اووووم ..... خب حالا تو چیکار داری چطوری پیدا کردم

Give Me Freedom༄Donde viven las historias. Descúbrelo ahora