Give Me Freedom༄

part 3

_ ها کن ببینم

با وحشت نگاهی به دستگاهی که نامجون جلوش گرفته بود کرد:

_ هیونگ اینکارا چیه ها.......مگه من معتادم

با بی حوصلگی نگاهی به چشمای وحشت زدش کرد با دیدن این نگاهش شکش به یقین تبدیل شد:

_ تا حالم خوبه ها کن تهیونگ حوصله مزه پرونیاتو ندارم
میدونست که اگه ها کنه به فاک میره چون محض رضای خدا داداش عزیزش از قبل بهش شک کرده بود.

پوفی کرد و چشماشو تو حدقه چرخوندو گفت:

_ ببین بهتره خودت اینکارو بکنی وگرنه.....

تهیونگ با ترس وسط حرفش پریدو گفت:

_ ب‌ب‌ب‌‌ب‌ب‌باشه هی هی هیونگ

زیر لب تمامی کائناتو التماس کرد که تنبیه سختی براش در نظر نیاره.
آب دهنشو به سختی قورت داد چشماشو بست و گردنشو جلو آورد تا ها کنه که......

_ عوووووو ببین کی زنگ زده چطوری جکسونی

یکی از چشماشو با ترس باز کردو نگاهی به برادر عصبانیش انداخت با دیدن لبخندش لبخندی مارموزانه اومد رو لبش...

_ الان؟؟؟؟......ول......ولی الان..

جکسون دادی کشید که صداش به گوش تهیونگ رسید نامجون گوشیو از گوشش فاصله داد نگاه ناخوانایی به گوشیش کرد که هنوز صدای عربده های جکسون میومد آب دهنشو قورت داد و بلند گفت:

_ اوکی یااااااا اوکی بابا الان الان راه میوفتم.....

و سریع گوشیو قطع کردو کتشو از روی مبل برداشتو سریع به سمت در ورودی رفت.

تهیونگ همونطور که با خوشحالی بشکن میزد بالا و پایین میپرید......

_ آخخخخخخخخخ کدوم خر......

سرشو برگردوند تا یه چیزی بار اون خری که کوبوند پس کلش بکنه که با پوزخند نامجون مواجه شد:

_ هه..... اگه فک کردی درفتی کور خوندی.....

بعد با نگاه سردو بیحسی تو چشمای ترسیده دونگسنگش زل زد گفت:

_ شب میریم آزمایشگاه که ازت تست بگیرم

و بعد از زدن حرفش از خونه خارج شد

_ تمومه...... تموم شد......ریدم........ایندفعه دیگه نمیتونم از زیرش دربرم

همونطور که اینارو زیرلب میگفت زانوهاش از شدت سستی خم شدو محکم با زانو رو زمین خورد و فریاد از دردش بلند شد

_ آخخخخخخخخ .........اوففففف ‌........فاک توش

همونطور که زانو هاشو میمالید از جاش بلند شد:

_ یکی نیست بگه آخه فاکیونگ چرا ایکارو کردی؟؟؟؟

عصبانی دادی از روی عصبانیت سر دادو با حالت زاری گفت:

تهیونگ_ مگه منه فاکی چیکار کردم....... هاااااا......

با حرص دستی تو موهاش کشیدو زیر لب ایشی گفت‌.