part 16

128 25 2
                                    

جاهایی که پر رنگه دارن داد میزنن~

×_×_×_×_×_×


_نا.نامجون؟!.... تو اینجا چیکار میکنی؟؟؟

با دیدن جکسون چشماش از ترس گرد شد مغزش هنگ کرده بود.

•ج..ج..جکسون اینجاست.... الان باید چه گوهی بخورم•

جکسون به سر و وضع نامجون نگاه سر سری کرد و با پردازش اینکه چه اتفاقی میتونسته اون تو افتاده باشه به سمت اون مردک طماع عوضی هجوم برد و تا خواست اونو بگیره بلافاصله نامجون از دستش دررفت و با پیراهنی که نصفش...

اوووم وایسا وایسا نصفش که درست نیس دو سومش دنبالش بود به سمت داخل دوید.

شیوو که از خواب بلند شده بود روبدوشامبرش رو پوشید و از اتاق بیرون اومد.

همینکه پاشو بیرون گذاشت شونه هاش محکم به راست کشیده شدن و کسی پشت سرش قرار گرفت.

با صدای داد دونگسنگش کمی از جا پرید و نگاهشو به اون شیر زخم خورده دوخت.

_نامجون میکشمت خودم جرت میدم با هیونگ من دیگه آره؟؟؟

نامجون لبخند مضطربی زد و همونطور که سعی میکرد حملات جکسون رو با استفاده از شیوو هیونگش دفع کنه گفت:

_هی هی خودت گفتی...

جکسون لحظه ای آروم گرفت و با چشمای ریز شده به رفیقش زل زد. نامجون کمی شیوو رو چرخوند طوری که پشتش به در بود.

جکسون نگاه چه غلطی میخوای بکنی ای بهش انداخت و گفت:

_من چی گفتم؟؟

نامجون وقتی از موقعیت خودش مطمئن شد با لحن حرص درآری گفت:

_گفتی هی پسر سعی کن امشب یکیو پیدا کنی که تا خود صب زیرت ناله کنه.

جکسون ابرویی بالا انداخت و لباشو جمع کرد و یکدفعه وحشی شد و دنبالش افتاد:

_پدرسگ مگه من منظورم برادر خودم بود..... وایسا کله خر ینی گیر دستم بیوفتی میکنمت.. اول یه دیلدو میکنم توی کونت بعد دیکمم میکنم توت تا جر بخوری...

شیوو عملا از خنده جر خورده بود خواست دنبالشون بره ولی با دردی که توی پایین تنش پیچید اخماش توی هم شد و همونجا روی مبل لش کرد و زیر لب گفت:

_دهنت سرویس نامجونا..... ولی از حق نگذریم خیلی خوب بود..

نامجون با ترس از در خارج شد و به سمت پله های اضطراری دوید و درو باز کرد و پله هارو دوتا یکی پایین میرفت و جکسونم عربده زنان پشت سرش میومد:

_میکشمت بیناموسسسس...... دیوثثثثث...... جرت میدم

داد زد:

_وا بده بچه..... هیونگ خودشم میخواست

Give Me Freedom༄Where stories live. Discover now