part 5

241 47 0
                                    

_همین دیگه

جیمین همونطور که موهاشو بهم میریخت زمزمه کرد تهیونگ با کلافگی خودشو روی تخت انداخت و گفت:

_فک میکردم فقط من ریدم نگو تو وضعت بدتره حالا اینارو بیخیال تو که وضعیتت معلومه من چیکار کنم؟؟؟!!!!

و دوباره روی تخت نشست و نگاهشو به دوستش که داشت طول اتاقو طی میکرد داد که یکدفعه وایساد و برگشت به سمتش و با لبخند موزیانه ای آروم آروم بهش نزدیک میشد

_هی جیمی میخوای چیکار کنی......‌هی هی .......‌‌ الان

_آره مگه الان چشه

روی تهیونگ خم شدو با انگشت شصتش به نرمی لبشو لمس کرد و با لحن شهوتناکی گفت:

_میدونی دلم چی میخواد؟؟؟

_مگه میشه ندونم جیمین شی چی میخوان ولی الان ذهنم درگیره

سرشو پایین انداختو ادامه داد:

_معلوم نیست میخواد باهام چیکار کنه

جیمین شوکه از لحن لرزون تهیونگ چونشو گرفتو همونطور که به سمت بالا سوق می داد گفت:

_هی.......هی داری گریه میکنی؟؟!!!

تهیونگ پوکر سرشو بالا گرفتو گفت:

_بزنم تو سرت چرا شر میگی

همون طوری که اداشو در میاورد خودشو کنار تهیونگ پرت کرد:

_ته دقت کردی تا حالا اینقد بد نریده بودیم.......دارم فکر میکنم امکان نداره من همچیو چک کرده بودم ........ مطمئنم هر جور فکر میکنم حس میکنم یه بی شرفی آمار داده وگرنه نه پدر من نه نامجون هیونگ میفهمیدن

کمی فکر کرد بیراه نمیگفت اصلا با عقل جور در نمیومد چون داداشش اون روز یه جلسه مهم با شرکای سوئدیش داشت مامانو بابای جیمینم رفته بودن سفر به مناسبت سالگرد ازدواجشون که هر سال میرفتن و همیشه دو هفته میموندن بعد برمیگشتن ولی حالا دو روزه برگشته بودن

_راست میگی خیلی مشکوکه باید ته توشو در بیاریم

حرفای تهیونگو با سر تایید کرد
توی فکر بودن که چطوری لو رفتن که گوشیه تهیونگ زنگ خورد

"نامجون هیونگ"

جیمین نگاهی به دوستش که مثل مجسمه خشکش زده بود نگاه کرد:

_هی تهیونگا چیشده؟؟

آب دهنشو صدا دار قورت دادو گفت:

_تموم شد

_چی!!؟؟؟

تهیونگ یکدفعه داد زد:

_جیمی ریدم......تمااااااااام.....نامجون

جیمین دستپاچه گفت:

_مشکلی نیست آروم باش نفس عمیق

_جیمی چرا اینقدر زر میزنی من الان چطوری آروم باشم قراره به فاک برم میفهمی

خندشو قورت داد و به تهیونگ نگاه کرد خب حق داشت عصبانی باشه چون توی پارتی ای که توش پر از انواع مختلف مواد مخدر سنتی و صنعتی و مخلوط بود پیداش کرده بودن و مشکل بزرگتری هم داشت چون سابقش خراب بود و آخرین بار بخاطر مثلا مشروب تهدید به مرگش کرده بود ولی ماری جوانا و قرص های اکستازی مصرف کرده بود حالا بهرحال چون بنده با مشروب دهنو یکوچولو از لباسشو غسلش داده بودم شانس آورده بود کسی نفهمید که ماری جوانا مصرف کرده و قرص خورده.
این موضوع با یک ماه حبس توی اتاقش تموم شده بود و تهدید به اینکه اگه باز مشروب بخوره تنبیه سختی در انتظارشه قضیه فیصله پیدا کرد.
و اگه بخوایم از گلکاریای زیبای آقای کیم تهیونگ بگیم باید بگم یبار از بس مصرف کرده بود اوردوز کرد که اگه زودتر به بیمارستان نمی رسوندنش رسما از زندگی بای بای میکرد.
یبار دیگه هم حین خوردن مشروب نامجون مچشو گرفته بود و خب به بهونه《 اِ مگه اینا مشروب بودن!!؟؟؟ 》سعی کرد در لره ولی بهرحال نامجون از تنبیه بدنی تهیونگ دریغ نکرد و نتیجشم شد بدن کبودش البته بگم این قضیه مال قبل از اون دفعست.
ایدفعه فرق داشت به طرز عجیبی بهشون شک کرده بودن نه تنها ته‌ته بلکه به خود محافظه کارشم گیر داده بودن جیمین مطمئن بود یکی داره زیرآبشونو میزنه اگه قبلا فقط شک داشت الان دیگه مطمئن بود باید هرچه زودتر اون آشغال خبرکشو پیدا میکردن وگرنه هرچی بافته بودن پنبه میشد.

_جوابشو بده

ته با استرس تماسو متصل کرد که صدای نامجون توی گوشش پیچید:

_کجایی؟؟

_اوه هیونگ.... خونه آقای پارکم.

_۱۰ دقیقه ی دیگه بیرون باش.

_بله هیونگ

با شونه های افتاده از جاش بلند شد و بسمت در رفت و با ناامیدی سرشو چرخوندو گفت:

_گودبای مای بیبی مای سولمیت ما.....

_گوه نخور

_بله..........ولی... بهرحال شاید دیگه نتونم ببینمت

_نترس به راهی پیدا میکنم

تهیونگ یه لبخند تخماتیک زدو گفت:

_دلم برای اون باسنتم خیلی تنگ میشه

جیمین نگاه منحرفانه ای بهش کرد و نزدیکش شد و زمزمه کرد:

_منم دلم برای کوبیدن توت تنگ میشه

بهش چسبید و باسنشو توی دستاش فشار داد. تهیونگ حرصی دست جیمینو که داشت هرز میرفت گرفت و لعنتی به نامجون فرستاد

_کرم نریز پارک جیمین

خنده ای کرد و دستشو از دست تهیونگ بیرون کشید.
لبای جیمینو بوسید و به سمت در رفت و آروم با خودش زمزمه کرد:

< برای به فاک رفتن آماده شو >

✯☆✯☆★✯☆✯☆★✯☆✯☆★

درود بر شما🙋🏻‍♀️

ای کسانی که می‌خوانید جون جدتان فحشم ندین😂🙏🏻🙏🏻

Give Me Freedom༄Donde viven las historias. Descúbrelo ahora