part 9

221 25 2
                                        

با بدبختی هوفی کشیدو سعی کرد روی کارش تمرکز کنه دستاشو به کیبورد رسوند که تایپ کنه ولی با نقش بستن قیافه اون پسر جلوی چشماش با درموندگی اخماشو توی هم کشید وبا عصبانیت دستاشو روی میز کوبوندو از روی صندلی بلند شد و به سمت در رفت همین که درو باز کرد ضربه ای به قفسه سینه اش برخورد کرد با اخم نگاهی به اون دست کرد و سرشو بالا آورد و نگاهی به شخص روبروش یعنی منشی فاکی و بی حواسش انداخت.

منشی با ترس دستشو عقب کشید و گفت:

_آم معذرت میخوام رئیس....میخواستم اینارو بهتون بدم
دستشو بالا آورد و پوشه هارو نشونش داد.

بیحس به چشماش زل زد و با لحن تند و عصبی گفت:

_بزارشون تو.....امروز همه ی برنامه هامو کنسل کن

_بله رئیس

به طرف آسانسور رفت و سوارش شد پارکینگو زد و به خودش توی آینه خیره شد حس میکرد یچیزی درست نیست:

_لعنتی حس میکنم یچی نیست!!

با یادآوری کت و کیفش با خنده ی عصبی سر داد و طبقه ی ۱۶ رو فشار داد.

■□■□■□■□□■□■■□■□

از توی آسانسور پیاده شد و به سمت ماشینش رفت و سوارش شد پوفی از روی کلافگی کشید و حرکت کرد همینکه از توی پارکینگ ساختمون بیرون اومد با دیدن یه آدم که خودشو جلوی ماشینش پرتاب کرد چشماش گشاد شد و سریع پاشو روی ترمز گذاشت که باعث شد کمی به جلو پرت شه سریع سرشو بالا آورد تا اون نفهمیو که مثله خر خودشو پرت کرده بود ببینه ولی با دیدن رفیق شل مغزش با حرص از ماشین پایین اومد و یقشو گرفت و توی صورتش داد زد:

_آخه مگه خرییییییی.....چرا اینجوری میپری جلوی ماشین نمیگی بزنم زیرت مثه گوه پخش زمین شی

_حالا چیزی نشده که نمیخواد خودتو پاره کنی

پوفی کشیدو یقشو با حرص ول کرد و گفت:

_جکسون......ینی دلم میخواد.......اوووف......دلم میخواد به فاکت بدم گوساله

جکسون با حالت دفاعی عقب کشید و گفت:

_هی من دوس پسر دارم ا من بکش بیرون

نامجون لبخند معنا داری زد و گفت:

_آره لازم به ذکر نیست همه دیگه میدونن جنابعالی شلوارت دوتا شده

جکسون با گیجی پرسید:

_مگه اونو برای وقتی که کسی دوبار ازدواج میکنه نمیگن

Give Me Freedom༄Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin