کلاسای امروزشون رو گذروندن و نزدیکای شب بود و این تهیونگ بود که داشت استرس روبهرو شدن با جونگ کوک رو میکشید.
صدای زنگ اومد یکی از بادیگارد ها به سمت در رفت و بعد از چک کردن اینکه کی اومده در رو باز کرد و کنار رفت تا جئون وارد بشه.
جونگ کوک وارد شد و یه راست به سمت در اتاقی که جیم شده بود رفت و در رو باز کرد و وارد اتاق شد و منتظر موند تا تهیونگ هم داخل بشه.
تهیونگ پشت سر جونگ کوک وارد اتاق جیم شد. جو سنگینی اتاق رو گرفته بود و داشت کمرشکن میشد که جونگ کوک رفت سمت رختکن تا لباساش رو عوض کنه وقتی برگشت دید که ته همونجوری مثل بت ایستاده و داره درو دیوار رو نگاه میکنه ابرویی بالا انداخت و گفت:
_سریعتر لباسات رو عوض کن کفش هم بپوش بیا
تهیونگ هم بی حرف به سمت رختکن رفت و لباساش رو عوض کرد و اومد و شروع کردن به ورزش کردن حدود دو ساعت ورزش کردن که جونگ کوک خسته نباشیدی گفت و رفت سمت رختکن تا لباس هاش رو عوض کنه که تهیونگ هم وارد رختکن شد.
جونگ کوک مونده بود که سوالش رو بپرسه یا نه خیلی ذهنش درگیر شده بود که چرا تهیونگ اون روز رو فرار کرد که همون لحظه تهیونگ به حرف اومد:
_نمیخوای چیزی بپرسی....... آم.... ازم؟
جونگ کوک فرصت رو غنیمت شمرد و به طرفش قدم برداشت و همزمان تا وقتی که رو به روش قرار بگیره پرسید:
_چرا فرار کردی مگه نمیخواستی اغوام کنی؟
ته لباشو داخل دهانش کشید. حرفی برای گفتن نداشت و واقعا نمیفهمید که چرا اون حرکت رو زده بود. انگاری بدنش در مقابل اینکه جونگ کوک نخش رو گرفته بود واکنش نشون داده بود. کمی من من کرد و گفت:
_تو چی... منو میخوای؟
جونگ کوک بدون اینکه چیزی بگه فقط دستش رو پشت گردن تهیونگ گذاشت و سرش رو جلو کشید و لباش رو روی لبای ته گذاشت و بوسه ای آروم روشون زد و بعد لباش رو از روی لبای ته برداشت.
ته وقتی که فهمید جونگ کوک هم خواهانش هست لبخندی زد و دستاش رو دور گردن جونگ کوک حلقه کرد و اون لباش رو روی لبای جونگ کوک گذاشت و بوسه ای رو شروع کرد .
کوک دست راستش رو به کمر ته رسوند و اون یکی دستش رو توی موهاش فرو کرد و شروع کرد به بوسیدن متقابل تهیونگ بعد از گذشت چند ثانیه هر دو مثل تشنه ای که به آب رسیده باشه وحشی شدن و شروع کردن به محکم بوسیدن همدیگه.
از هم جدا شدن، با لبخند به همدیگه نگاه میکردن حس خیلی خوبی بود حس دوست داشته شدن متقابل واقعا ناب و وصف نشدنی بود.____________
_جین آماده شو میخوایم بریم خرید
جین خوشحال و خندون از روی مبل بلند شد و آخ جونی زیر لب گفت و سریع به سمت اتاق مشترکشون رفت.
از اون روزی که تحولات منطقه ای توی نامجون ناگهانی رخ داد نامجون دستور داده بود که وسایلش رو به اتاق خودش منتقل کنن.
وارد کلوزت روم شد و سریع دم دستی ترین لباساش رو پوشید و از داخل کلوزت روم خارج شد و به سمت میز عسلی هجوم برد و شروع کرد به رسیدن به خودش که صدای نامجون بلند شد.
_جینننننننن... چیکار میکنی زود باش.
جین همونجوری که بالم لب میزد گفت:
_الان میام
همونطور که غر غر میکرد بالم رو روی میز گذاشت و موبایلش رو برداشت و از اتاق خارج شد و از پله ها رو دوتا یکی پایین رفت تا بیشتر از این نامجون رو کفری نکنه. وقتی رو به روش ایستاد نامجون دستش رو توی دستش گرفت و گفت:
_بریم که دیگه دیره
بعد از رسیدن به مرکز خرید توی پارکینگ از ماشین پیاده شدن و همراه چندتا از بادیگارد ها به سمت مغاره ها رفتن.
نامجون براش جالب بود این قضیه که جین واسه چیزای کیوت و کوچولو ذوق میکرد و جالب تر اونجایی بود که دو نفری رفت داخل یه مغازه و با جین ست زرد رنگی رو برداشتن پوشیدن و وقتی که از توی پرو اومدن بیرون یکی از راهنماها گفت که:
_این لباسی که پوشیدین
به دستش اشاره کرد تا نظر اون دوتا جلب کنه:
_اینم شاملش هست
جین با ذوق اون لباس بچه رو گرفت و با چشمای خندون نگاهی به نامجون کرد و با لحن کیوتی گفت:
_ای خدا نگاش کن چه کوچولوئه
نامجون با دیدن اون فسقل لباس یه وجد اومد و از دست اون راهنما گرفتش و با ذوق بهش زل زد ولی یکدفعه اون ذوقش ته کشید و بس حس شد. لباس رو دست راهنما داد و با اخم برگشت و رو به جین گفت:
_سریع برو لباست رو عوض کن اصلا ازش خوشم نیومد
جین گیج و گمگشته از این حرکت نامجون سرش رو به نشونه باشه تکون داد و برگشت به اتاق پرو و لباسش رو عوض کرد و بیرون اومد و پشت سرش نامجون هم به اتاق پرو رفت و لباس رو درآورد و لباسای خودش رو پوشید و سریع اومد بیرون و بعد از یه تشکر خیلی خشک و جدی از فروشنده از اونجا بیرون اومد و بی حرف دست جین رو گرفت و به سمت آسانسور رفت و دکمه شو زد و منتظر شد تا بیاد و بعد از اومدن آسانسور سوارش شدن و دکمه پارکینگ رو زدن و به بعد از رسیدن به پارکینگ سریع به سمت ماشین رفتن و سریع از اون مرکز خرید بیرون رفتن.
BẠN ĐANG ĐỌC
Give Me Freedom༄
Ngẫu nhiênFiction: give me freedom༄ Couple: yoonmin, vkook or kookv, namjin Genre: daddykink, smut, romance, action, comedy ᪥𖦹༄༄༄༄ Yoonmin _ددی توجهی به پسرک جلوش نکرد جیمین لباشو با کیوت ترین حالت ممکن جلو داد و گفت: _ددیییییییییی کفری نفسشو بیرون داد و...