بینگون سرتاپای ییبو رو از نظر گذروند:
-ببین پسر کوچولوی خوششانسم از بین این همه آدم به کی چسبیده.
ییبو پوزخندی زد:
-بایدم خوشحال نباشی یکی که طرف تو نیست از کارت سر در بیاره.
-کی؟ تو؟
بینگون تکخندهای کرد و دستاشو پشتش گرفت:
-خیلی مونده تا یکی مثل تو سر از کار من دربیاره.
ییبو شونه بالا انداخت و جواب داد:
-تو آزادی هر طور میخوای خودتو گول بزنی و ظاهرتو حفظ کنی.
-در هر صورت الان این بحثی نیست که به خاطرش اینجام.
-منتظرم.
بینگون دستاشو به سینه زد، با پوزخندی به ییبو خیره شد و بعد از مکثی گفت:
-خوب کارشو انجام میده نه؟
ییبو با هالهای از گیجی بهش خیره نگاه کرد که پوزخند بینگون پررنگتر شد:
-تا اونجا که یادمه، زیر هرکسی بوده ازش راضی بودن.
با شنیدن این حرف، خون ییبو به جوش اومد و دندوناشو روی هم فشرد. به سرعت با قدم بلندی خودشو به بینگون رسوند و یقهشو گرفت. با صدایی که از عصبانیت میلرزید، گفت:
-یه بار دیگه... فقط یه بار دیگه حرفتو تکرار کن... اونوقت دیگه مطمئن میشم از زندگیت سیر شدی.
-پس خوب برات هرزگی میکنه.
-دهنتو ببند!
-چی میشه اگه بفهمه تو واقعا کی هستی؟
-در هر صورت حاضر نمیشه تو رو که کل زندگیشو به نابودی کشیدی انتخاب کنه!
بینگون با چهرهای ناراحت جواب داد:
-ولی دیگه زیر توم ناله نمیکنه.
با هر کلمه ذرهذرهی وجود ییبو از خشم میسوخت. میدونست بینگون فقط میخواد آزارش بده ولی نمیتونست خودشو آروم کنه. سرشو آهسته تکون داد:
-فقط بگو چی میخوای.
-تازه سر عقل اومدی.
بینگون خودشو از دستای ییبو که هنوز یقهشو چسبیده بودن، جدا کرد و قدمی عقب رفت. تن صداشو پایین آورد و آروم گفت:
-شنیدم خوب به اسم شرکت قلابیت داری میخوری.
-که چی؟
-سه تا کامیون تو راه داری نه؟... هفتاد درصد سودشو میخوام. اون سی درصد هم بمونه واسه دستمزد سگات.
YOU ARE READING
•Mianju•
Fanfiction• میانجو 『کاپل: ییژان』 『ژانر: کرایم، انگست』 『نویسندگان: میلین و ایبو』 خلاصه: هردوی ما مثل تکتک افراد دیگهای که روزی روی این زمین زندگی کردن، نقابی به چهره داشتیم اما در مقابل هم مجبور بودیم حتی از چیزی ضخیمتر استفاده کنیم تا شاید بتونیم یه روز بی...