「Part 26」

265 77 3
                                    

بینگ‌ون سرتاپای ییبو رو از نظر گذروند:

-ببین پسر کوچولوی خوش‌شانسم از بین این‌ همه آدم به کی چسبیده.

ییبو پوزخندی زد:

-بایدم خوشحال نباشی یکی که طرف تو نیست از کارت سر در بیاره.

-کی؟ تو؟

بینگ‌ون تک‌خنده‌ای کرد و دستاشو پشتش گرفت:

-خیلی مونده تا یکی مثل تو سر از کار من دربیاره.

ییبو شونه بالا انداخت و جواب داد:

-تو آزادی هر طور می‌خوای خودتو گول بزنی و ظاهرتو حفظ کنی.

-در هر صورت الان این بحثی نیست که به خاطرش اینجام.

-منتظرم.

بینگ‌ون دستاشو به سینه زد، با پوزخندی به ییبو خیره شد و بعد از مکثی گفت:

-خوب کارشو انجام میده نه؟

ییبو با هاله‌ای از گیجی بهش خیره نگاه کرد که پوزخند بینگ‌ون پررنگ‌تر شد:

-تا اونجا که یادمه، زیر هرکسی بوده ازش راضی بودن.

با شنیدن این حرف، خون ییبو به جوش اومد و دندوناشو روی هم فشرد. به سرعت با قدم بلندی خودشو به بینگ‌ون رسوند و یقه‌شو گرفت. با صدایی که از عصبانیت می‌لرزید، گفت:

-یه بار دیگه... فقط یه بار دیگه حرفتو تکرار کن... اونوقت دیگه مطمئن می‌شم از زندگیت سیر شدی.

-پس خوب برات هرزگی می‌کنه.

-دهنتو ببند!

-چی می‌شه اگه بفهمه تو واقعا کی هستی؟

-در هر صورت حاضر نمی‌شه تو رو که کل زندگیشو به نابودی کشیدی انتخاب کنه!

بینگ‌ون با چهره‌ای ناراحت جواب داد:

-ولی دیگه زیر توم ناله نمی‌کنه.

با هر کلمه ذره‌ذره‌ی وجود ییبو از خشم می‌سوخت. می‌دونست بینگ‌ون فقط می‌خواد آزارش بده ولی نمی‌تونست خودشو آروم کنه. سرشو آهسته تکون داد:

-فقط بگو چی می‌خوای.

-تازه سر عقل اومدی.

بینگ‌ون خودشو از دستای ییبو که هنوز یقه‌شو چسبیده بودن، جدا کرد و قدمی عقب رفت. تن صداشو پایین آورد و آروم گفت:

-شنیدم خوب به اسم شرکت قلابیت داری می‌خوری.

-که چی؟

-سه تا کامیون تو راه داری نه؟... هفتاد درصد سودشو می‌خوام. اون سی درصد هم بمونه واسه دستمزد سگات.

•Mianju•Where stories live. Discover now