「Part 11」

299 89 6
                                    

ییشینگ شونه بالا انداخت:

-عادت ندارم به دوست‌پسر ملت نگاه کنم.

ناگیسا بعد از بستن در سمت ورودی هال اومد. صداشونو شنیده بود. دستشو به چهارچوب تکیه داد و گفت:

-ببینم باز بلایی سر خودتون آوردین که دنبال من می‌گردین؟

-اِ خودتم که هستی!

سویین با خنده ادامه داد:

-می‌گم چرا ییبو مهربون‌تر شده پس داشت جلو تو خودشیرین‌بازی درمی‌آورد.

ناگیسا با خنده‌ جواب داد:

-فکر نمی‌کنم من کسی باشم که داره رعایت حالشو می‌کنه، مهمونش کس دیگه‌ست.

سویین ناباورانه خندید:

-اون پسره؟! کیه چیکاره‌ست؟!

-دوست‌پسر سابق‌شه، اسمش ژانه.

ییشینگ یه ابروشو بالا انداخت:

-اونوقت... تو الان نباید پرتش کنی بیرون؟

سویین دستاشو به کمرش زد و گفت:

-شبیه یه گربه‌ی وحشیِ طلبکار بود... حالا چرا دوباره رفته سراغش؟

ناگیسا دستشو پشت سرش برد و جواب داد:

-فقط همینقدر می‌دونم که چیزی که ییبو دنبالشه بهش مربوطه.

سویین ابرو بالا انداخت و با خنده سر تکون داد:

-پس داره پسره رو خر می‌کنه.

ییشینگ نگاهش کرد و گفت:

-ساده‌ایا. وانگ اگه بخواد یه چیزی از یکی بگیره طی دو ثانیه از حلقش می‌کشه بیرون. حتما یه خبراییه.

سمت ناگیسا با پوزخند ابرو بالا انداخت و ادامه داد:

-نه؟

سویین سمت ییشینگ برگشت و جواب داد:

-والا به قیافه‌ی طلبکارش می‌خورد یکی لنگه‌ی خود ییبو باشه، آخه چه خبرایی؟! کلا اگه یه ذره مهربونی اون ته تهای وجود ییبو پیدا بشه که...

با دست به ناگیسا اشاره کرد و ادامه داد:

-ریخته پای این.

ناگیسا خنده‌ش گرفت، امکان نداشت ییشینگ و سویین بتونن در مورد کوچیک‌ترین چیزا بحث نکنن.

ژان سرشو به سینه‌ی ییبو تکیه داده بود. معذب بود اما با این وضع پاش چاره‌ای نداشت. اونقدر درد داشت که نمی‌تونست دقیق اطرافشو بررسی کنه اما مطمئن بود تا حالا این عمارتو ندیده، امیدوار بود برای ناگیسا هم همینطور باشه.
حدس می‌زد اون دو نفری که پایین بودن از آدمای نزدیک ییبو باشن. وجود اونا هم می‌تونست به نفعش باشه و هم به ضررش.

•Mianju•Donde viven las historias. Descúbrelo ahora