ژان نگاه سرسریای به منو انداخت:
-چه انتخاب سختی...
ییبو صندلیشو کمی جلو کشید و سمت ژان خم شد:
-بهترین چیزی که از این منو امتحان کردم استیکش بوده و بدترینش پاستا با سس سفید. اگه حوصله سر بر نبود حتما همه رو برات اولویتبندی میکردم.
ژان با تأخیر نگاهشو به ییبو داد و گفت:
-بیخیال... همه رو خوردی؟
ییبو شونه بالا انداخت و جواب داد:
-به جز آخری. حس خوبی نسبت به اسمش پیدا نکردم.
ژان بلافاصله لبخندی زد و منو رو بست:
-از همون آخری.
ییبو هم منوییو که دستش بود، بست و گفت:
-امیدوارم به خیر بگذره، چون هیچ ایدهای ندارم که هاکارل چیه.
ژان قیافهی متفکری به خودش گرفت و جواب داد:
-اسم جالبی به نظر میاد.
ییبو سر تکون داد و پرسید:
-نوشیدنی چی؟
-فرقی نمیکنه.
با اشارهی ییبو گارسون سر میزشون اومد. گارسون با رسمیترین حالت ممکن گفت:
-خوش اومدین. چی میل دارین؟
ییبو گفت:
-هاکارل برای دو نفر و ودکا، ممنون.
گارسون پرسید:
-ودکا پولند؟
ییبو جواب داد:
-بله.
گارسون سر تکون داد، دو تا منو رو برداشت و رفت. چند ثانیهای نگذشته بود که ژان انگار چیزی یادش افتاد فورا گفت:
-تو قراره رانندگی کنی...
ییبو خندهش گرفت:
-اونقدری که با غذا میخورم مستم نمیکنه نگران نباش.
-ولی اگه پلیس ماشینو نگه داره جریمه میشی.
ییبو شونه بالا انداخت:
-دور و بر پونصد یوان که چیزی نیست.
ژان با تأسف خندید:
-معلومه زیاد جریمه میشی.
-نه خیلی، ولی به هر حال این پول یک هزارم ارزش این شبم نیست.
لبخند ژان کمی پررنگتر شد و سرشو پایین انداخت.
آروم گفت:
-تو یه جوری فرق داری که نمیتونم درک کنم.
ییبو لبخندی زد:
BINABASA MO ANG
•Mianju•
Fanfiction• میانجو 『کاپل: ییژان』 『ژانر: کرایم، انگست』 『نویسندگان: میلین و ایبو』 خلاصه: هردوی ما مثل تکتک افراد دیگهای که روزی روی این زمین زندگی کردن، نقابی به چهره داشتیم اما در مقابل هم مجبور بودیم حتی از چیزی ضخیمتر استفاده کنیم تا شاید بتونیم یه روز بی...