「Part 35」

241 62 7
                                    

ژان نگاه سرسری‌ای به منو انداخت:

-چه انتخاب سختی...

ییبو صندلیشو کمی جلو کشید و سمت ژان خم شد:

-بهترین چیزی که از این منو امتحان کردم استیکش بوده و بدترینش پاستا با سس سفید. اگه حوصله سر بر نبود حتما همه رو برات اولویت‌بندی می‌کردم.

ژان با تأخیر نگاهشو به ییبو داد و گفت:

-بیخیال... همه رو خوردی؟

ییبو شونه بالا انداخت و جواب داد:

-به جز آخری. حس خوبی نسبت به اسمش پیدا نکردم.

ژان بلافاصله لبخندی زد و منو رو بست:

-از همون آخری.

ییبو هم منوییو که دستش بود، بست و گفت:

-امیدوارم به خیر بگذره، چون هیچ ایده‌ای ندارم که هاکارل چیه.

ژان قیافه‌ی متفکری به خودش گرفت و جواب داد:

-اسم جالبی به نظر میاد.

ییبو سر تکون داد و پرسید:

-نوشیدنی چی؟

-فرقی نمی‌کنه.

با اشاره‌ی ییبو گارسون سر میزشون اومد. گارسون با رسمی‌ترین حالت ممکن گفت:

-خوش اومدین. چی میل دارین؟

ییبو گفت:

-هاکارل برای دو نفر و ودکا، ممنون.

گارسون پرسید:

-ودکا پولند؟

ییبو جواب داد:

-بله.

گارسون سر تکون داد، دو تا منو رو برداشت و رفت. چند ثانیه‌ای نگذشته بود که ژان انگار چیزی یادش افتاد فورا گفت:

-تو قراره رانندگی کنی...

ییبو خنده‌ش گرفت:

-اونقدری که با غذا می‌خورم مستم نمی‌کنه نگران نباش.

-ولی اگه پلیس ماشینو نگه داره جریمه می‌شی.

ییبو شونه بالا انداخت:

-دور و بر پونصد یوان که چیزی نیست.

ژان با تأسف خندید:

-معلومه زیاد جریمه می‌شی.

-نه خیلی، ولی به هر حال این پول یک هزارم ارزش این شبم نیست.

لبخند ژان کمی پررنگ‌تر شد و سرشو پایین انداخت.

آروم گفت:

-تو یه جوری فرق داری که نمی‌تونم درک کنم.

ییبو لبخندی زد:

•Mianju•Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon