-میشه اون آهنگه رو بزنی؟
ژان نگاهشو از ییبو گرفت و انگشتاش مردد روی کلیدای پیانو نشست:
-آم... من اونو خیلی تمرین نکردم پس... خیلی خوب نمیزنمش.
با لبخندی ادامه داد:
-امیدوارم تن سازندهی این قطعه رو تو گور نلرزونم.
-خب یکم کندتر بزنش.
ژان جواب داد:
-داری یاد میگیریا.
انگشتاش آروم کلیدا رو فشردن و صدای پیانو به گوش رسید. ییبو همونطور که برعکس روی صندلی نشسته بود، دستاشو بالای پشتی صندلی گذاشت، چونهشو بهش تکیه داد و به ژان خیره شد.
ژان به کلیدا زل زده بود و سعی داشت تمام حواسشو به آهنگی که مینواخت، بده. بعد از چند ثانیه آب دهنشو قورت داد و با لبخندی که خودشم از وجودش باخبر نبود، گفت:
-اینطوری بهم زل نزن.
-سخته، ولی سعیمو میکنم.
ژان دست از نواختن کشید:
-منم نمیتونم دوتا کارو همزمان انجام بدم.
ییبو دستاشو جلوی صورتش گرفت:
-اینجوری خوبه؟
ژان سرشو سمت ییبو چرخوند و با دیدنش لبخندش پررنگتر شد. سرشو کج کرد و پرسید:
-یعنی الان منو نمیبینی؟
ییبو خندید. ژان انگشت اشارهشو تهدیدوارانه جلوی اون گرفت و گفت:
-منو گول نزن جناب.
-توام انقدر ناز نکن.
ژان لب پایینشو جلو داد:
-من که ناز نکردم. من اصلا نمیدونم ناز کردن چه جوریه.
ییبو بلافاصله دستاشو سمت ژان تکون داد:
-نه نه نه نه نه اونکارو نکن لطفا. ممکنه خودمو بکشم.
ژان در جواب اخم کمرنگی کرد و لبشو بیشتر از قبل جلو داد:
-نمیر. من به یکی نیاز دارم که امشب شامو باهاش بخورم.
ییبو که همچنان سعی میکرد به صورت ژان نگاه نکنه، جواب داد:
-حالا که حرفش شد... دوست داری کجا بریم؟
ژان خودشو جمع و جور کرد و دستشو پشت گردنش برد:
-آم... راستش نمیدونم. خیلی جاییو نمیشناسم.
-خب پس... ظاهرا قراره سورپرایزت کنم.
چشمای ژان برق زدن:
-کجا؟
-بگم که دیگه سورپرایز نیست.
YOU ARE READING
•Mianju•
Fanfiction• میانجو 『کاپل: ییژان』 『ژانر: کرایم، انگست』 『نویسندگان: میلین و ایبو』 خلاصه: هردوی ما مثل تکتک افراد دیگهای که روزی روی این زمین زندگی کردن، نقابی به چهره داشتیم اما در مقابل هم مجبور بودیم حتی از چیزی ضخیمتر استفاده کنیم تا شاید بتونیم یه روز بی...