「Part 34」

255 69 8
                                    

-می‌شه اون آهنگه رو بزنی؟

ژان نگاهشو از ییبو گرفت و انگشتاش مردد روی کلیدای پیانو نشست:

-آم... من اونو خیلی تمرین نکردم پس... خیلی خوب نمی‌زنمش.

با لبخندی ادامه داد:

-امیدوارم تن سازنده‌ی این قطعه رو تو گور نلرزونم.

-خب یکم کندتر بزنش.

ژان جواب داد:

-داری یاد می‌گیریا.

انگشتاش آروم کلیدا رو فشردن و صدای پیانو به گوش رسید. ییبو همونطور که برعکس روی صندلی نشسته بود، دستاشو بالای پشتی صندلی گذاشت، چونه‌شو بهش تکیه داد و به ژان خیره شد.

ژان به کلیدا زل زده بود و سعی داشت تمام حواسشو به آهنگی که می‌نواخت، بده. بعد از چند ثانیه آب دهنشو قورت داد و با لبخندی که خودشم از وجودش باخبر نبود، گفت:

-اینطوری بهم زل نزن.

-سخته، ولی سعیمو می‌کنم.

ژان دست از نواختن کشید:

-منم نمی‌تونم دوتا کارو همزمان انجام بدم.

ییبو دستاشو جلوی صورتش گرفت:

-اینجوری خوبه؟

ژان سرشو سمت ییبو چرخوند و با دیدنش لبخندش پررنگ‌تر شد. سرشو کج کرد و پرسید:

-یعنی الان منو نمی‌بینی؟

ییبو خندید. ژان انگشت اشاره‌شو تهدیدوارانه جلوی اون گرفت و گفت:

-منو گول نزن جناب.

-توام انقدر ناز نکن.

ژان لب پایینشو جلو داد:

-من که ناز نکردم. من اصلا نمی‌دونم ناز کردن چه جوریه.

ییبو بلافاصله دستاشو سمت ژان تکون داد:

-نه نه نه نه نه اونکارو نکن لطفا. ممکنه خودمو بکشم.

ژان در جواب اخم کم‌رنگی کرد و لبشو بیشتر از قبل جلو داد:

-نمیر. من به یکی نیاز دارم که امشب شامو باهاش بخورم.

ییبو که همچنان سعی می‌کرد به صورت ژان نگاه نکنه، جواب داد:

-حالا که حرفش شد... دوست داری کجا بریم؟

ژان خودشو جمع و جور کرد و دستشو پشت گردنش برد:

-آم... راستش نمی‌دونم. خیلی جاییو نمی‌شناسم.

-خب پس... ظاهرا قراره سورپرایزت کنم.

چشمای ژان برق زدن:

-کجا؟

-بگم که دیگه سورپرایز نیست.

•Mianju•Where stories live. Discover now