چشماش رو برای بار صدم باز کرد و به ساعت نگاه کرد شیش و نیم بوددددددد بالاخره صبح شده بودددد میتونست تو ماشین تهیونگ بشینه و تنها با هم برن مدرسههههههه تنهای تنهااااااااااااخب دیگه خیال پردازی بس بود ، از جاش بلند شد و به سمت دستشویی اتاقش رفت تا مسواک بزنه و لباس بپوشه و آماده بشه
صورتش رو شست و نگاهی به خودش کرد لبخند خرگوشی زد و سریع از اتاقش بیرون رفت ، یه شلوار مشکی رنگ جذب پوشید و یونیفورم زشت مدرسه رو تنش کرد
هیچوقت بعضی از قانون های چرت مدرسه رو درک نمیکرد ، مثلا خاصیت این یونیفورم واقعا چی بود ؟ :)
آهی کشید و خوشحال از اینکه هوا سرده ژاکت بنفش رنگش رو از کمد لباس هاش درآورد و روی یونیفورمش پوشید
تیرگی رنگ بنفش لباسش تضاد قشنگی با پوستش بوجود آورده بود و بعد از شونه کردن چتری هاش خیلی نامحسوس لباش رو یکم____حالا یکم بیشتر از یکم قرمز کرد
خب عالی بود ، گردنبندش هم در مرحله آخر اضافه کرد و بعد از عطری که به خودش زد کیفش رو دست گرفت و از اتاق بیرون رفت
مامانش با دیدنش اوهی کشید
« داری میری عروسی یا مدرسه »و جونگکوک ؟ فقط سعی کرد لبخند خرگوشیش رو حفظ کنه
هیونا گلوش رو صاف کرد و گفت
« حالا یقت رو ببند خوش ندارم کسی دید بزنه »( مدیونید فکر کنید این دیالوگ خواهر خودمه 😔😂)
کوک خنده ای در جواب نوناش کرد و سر میز نشست
باباش هم اومد و روبروی کوک نشست ، اولین لقمه رو سنت دهنش برد که صدای باباش مانعش شد
« چرا لبات قرمزه ؟ نکنه باز رژ لب زدی ؟ »کوک مظلومانه سری تکون داد که پدرش دستش رو روی میز کوبید
« چند بار بهت بگم نکن ، مگه تو دختری که از این قرتی بازی ها میکنی ؟ »هیونا اخمی کرد و خواست چیزی بگه که پدرش دستش رو بالا برد
« ازش دفاع نکن ، هرچیزی حدی داره »جونگکوک لقمه ای رو که برداشته بود زمین گذاشت و گلوش رو صاف کرد
+ بابا هزار بار بهت گفتم هرچقدر به خودت فشار بیاری برام اهمیتی نداره ، این زندگی منه و هرکاری بخوام میکنم افکار جنسیت زدت رو برای خودت نگه دار
و بدون منتظر جوابی از طرف شخص خاصی موندن از جاش بلند شد و بعد از خداحافظی کوتاهی که کرد موبایلش رو از روی میز برداشت و از در خونه خارج شد
یکم ناراحت شد ولی دیگه این چیزا براش عادی شده بود ، مامانش هم زیاد سر اینا بهش گیر میداد ولی امروز انگار نوبت باباش بود
نگاهی به ساعت و پنج دقیقه به هفت بود ، چاره ای نداشت ، پایین پله ها منتظر میموند تا آقای کیم بیاد

YOU ARE READING
𝐈𝐧𝐭𝐨 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐀𝐫𝐦𝐬 | 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤
Fanfiction• 𝐍𝐚𝐦𝐞 : 𝐈𝐧𝐭𝐨 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐚𝐫𝐦𝐬 | در آغوش تو • 𝐌𝐚𝐢𝐧 𝐜𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤 • 𝐎𝐭𝐡𝐞𝐫 𝐜𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐘𝐨𝐨𝐧𝐦𝐢𝐧 * 𝐧𝐚𝐦𝐣𝐢𝐧 • 𝐆𝐧𝐫𝐞 : 𝐒𝐜𝐡𝐨𝐨𝐥 𝐥𝐢𝐟𝐞 , 𝐃𝐚𝐝𝐝𝐲 𝐤𝐢𝐧𝐤 , 𝐂𝐮𝐭𝐞 , 𝐬𝐦𝐮𝐭 , 𝐋𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐜𝐨𝐦...