ساعت چهار و نیم صبح بود و تهکوک مثل دیوونه ها توی شهر بازی داد میزدن و از ته دل میخندیدن
چند ثانیه بعد از وایسادن چرخ و فلک نفس هاشون جا اومد و ازش پیاده شدن
_من گشنمهکوک یکم به ته خیره شد و بالاخره خودش هم وا داد
+ منم گشنمهههه ، بستنی بخوریم ؟هردوشون خوب میدونستن آدمای عادی ساعت چهار صبح تو سرما بستنی نمیخورن ولی خب کی اهمیت میداد ؟
الانم دیوونه بازی در میاوردن
درست مثل قولی که به هم داده بودنتا آخر عمر بی توجه به قضاوت ها و اذیت های دیگران باهم خوش میگذروندن
بعد از گرفتن دوتا بستنی شکلاتی با هم روی یکی از صندلی ها نشستن و به نور های شهر بازی که بخاطر شب سال نو هنوزم میدرخشید نگاه کردن
+ من عاشق شکلاتم اممممم
تهیونگ لیسی به بستنیش زد و جواب داد
_ بچه که بودم ارزوم بود یه خونه شکلاتی وجود داشت و من هرچقدرم ازش میخوردم تموم نمیشدبه سمت کوک برگشت و دستش رو روی قلبش گذاشت
_ تصورش کنننن
جونگکوک با چشم های اکلیلی به آسمون خیره شد و یه مکان پر از شکلات تصور کردتازه یه استخر شکلات هم تو تصوراتش بود که با تهیونگ پریدن داخلش و انقدر شکلات خوردن حالت تهوع گرفتن
بعد از اینکه کوک تصوراتش رو برای ته گفت هردوشون بعد از کلی خندیدن به بستنی خوردن ادامه دادن ، وسطش هم برای همدیگه چیزای خنده دار میگفتن و لذت میبردن
دوتا دختر دستای هم دیگه رو گرفته بودن و یه پا یه پا سمت تهکوک میومدن
چند ثانیه با تعجب به هم نگاه کردن و منتظر شدن ببینن اونا چی میخوان
یکی از دخترا کاغذی که دستش بود رو به سمت تهیونگ گرفت
« خب راستش شما خیلی جذابید خواستم اگه بشه شماره هم رو داشته باشیم »تهیونگ از اونجایی که درصد اسکل بودنش بالا زده بود امشب به خنده افتاد و جونگکوک هم با دیدن اون خندش گرفته بود
دختر چند لحظه پوکر به دوستش نگاه کرد و رو به ته پرسید
« چیز خنده داری گفتم ؟ »تهیونگ که تونسته بود خندش رو کنترل کنه کاغذ رو به سمت دختر پس زد و به کوک اشاره کرد
_ نمیشه آخه من خودم یه دلبر دارم
جونگکوک با ذوق خنده ای کرد و سرش رو توی گردن تهیونگ برددختر چند لخطه شکه به روبروش نگاه کرد و با لحن عجیبی گفت
« اه اه همجنسبازای چندششش »کوک اخمی کرد و به دختر نگاه کرد چشمی چرخوند و انگشت وسطش رو رو بهشون گرفت
+ عمرا اگه بتونید امشب رو خراب کنیددخترا اخمی کردند و با قدم های محکم از اونجا دور شدن
جونگکوک جوری که انگار چند دقیقه پیش وجود نداشته به سمت ته برگشت
YOU ARE READING
𝐈𝐧𝐭𝐨 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐀𝐫𝐦𝐬 | 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤
Fanfiction• 𝐍𝐚𝐦𝐞 : 𝐈𝐧𝐭𝐨 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐚𝐫𝐦𝐬 | در آغوش تو • 𝐌𝐚𝐢𝐧 𝐜𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤 • 𝐎𝐭𝐡𝐞𝐫 𝐜𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐘𝐨𝐨𝐧𝐦𝐢𝐧 * 𝐧𝐚𝐦𝐣𝐢𝐧 • 𝐆𝐧𝐫𝐞 : 𝐒𝐜𝐡𝐨𝐨𝐥 𝐥𝐢𝐟𝐞 , 𝐃𝐚𝐝𝐝𝐲 𝐤𝐢𝐧𝐤 , 𝐂𝐮𝐭𝐞 , 𝐬𝐦𝐮𝐭 , 𝐋𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐜𝐨𝐦...