اونشب سویون انقدر خسته بود توی ماشین سرش رو روی پای هیونا گذاشته بود و خوابش برده بود ، جونگکوک هم تقریبا دویست تا عکس از زوایای مختلف گرفته بود
بعد از اینکه سویون رو با کلی دردسر بیدار کرده بودن جونگکوک و هیونا خونه خودشون برگشته بودن و سویون رفته بود خونه بردارش
سه روز از اون موقع میگذشت و سویون و هیونا به هم نزدیک تر شده بودن و تهکوک هم فقط شیپ میکردن
نورا همونطور که برای بچه هاش صبحانه آماده میکرد خطاب به کوک گفت
« اگه میخوای سویون رو دعوت کن با تهیونگ بیان اینجا »خب کوک خودش قبلا از سویون پرسیده بود ولی اون رد کرده بود ، خب قطعا روش نمیشد یا حالا هرچی ولی جونگکوک بعد از شنیدن قسمت دوم حرف سویون مثل لبو شده بود
یک بار دیگه یاد جواب سویون افتاد که گفته بود
« وقتی تو و تهیونگ مزدوج شدین با خانواده میایم »
خجالت میکشید ولی خبببب فکر اینکه با تهیونگ ازدواج کنه بدون اینکه متوجه بشه یه لبخند بزرگ روی لبش آورده بودنورا چشمکی به هیونا زد تا حواسش رو به کوک بده
دوتاشون با دیدن جونگکوکی که با یه لبخند عجیب به افق خیره شده به خنده افتاده بودن و جالب این بود که جونگکوک اصلا حواسش به اون دوتا نبود« کجایی کوک »
جونگکوک با صدا زذه شدن اسمش نگاهی به مادرش انداخت
+ چی ها کی کجانورا با حالت مسخره نچ نچی کرد و پنکیک هایی که برای هیونا و کوک آماده کرده بود رو جلوشون گذاشت
« بعد از صبحانه کجا میرید ؟ »« خونه سویون »
+ خونه تهیونگجونگکوک و هیونا هردو با هم گفتن و بعد یکی با تعجب و دیگری با اخم به هم نگاه کردن
+ هیونا خانوم محص اطلاعت اونجا خونه تهیونگههیونا برای اینکه بیشتر ضایع نشه شونه ای بالا انداخت
« حالا هرچی »« من چیکار کنم تنها تو خونه حوصلم سر میره »
کوک هومی کرد
+ میخوای تو هم بیای ؟نورا خودش هم میدونست بره اونجا هم حرفی برای زدن نداره پس رد کرد
« نه مرسی »« پس چی ؟ میخوای ما خونه بمونیم ؟ ؟
نورا خواست جواب هیونا رو بده اما یکدفعه یادش افتاد امروز برنامه داشته« واییییی داشت یادم میرفت نیم ساعت دیگه با مامانای جین و جیمین قرار دارممم میخوایم بریم ظروف آشپزخونه بخریمممم »
کلا خانواده های جین و جیمین جونگکوک بهترین دوستای هم بودن و همیشه با هم بودن ، البته هنوز هم بودن ولی خب پسرا از وقتی پارتنر دار شده بودن کمتر همدیگه رو میدیدن
« من میرم آماده شمممم »
نورا همونطور که با عجله به سمت دستشویی میدوید گفت و جونگکوک و هیونا هم مشغول پنکیک خوردن شدن
BẠN ĐANG ĐỌC
𝐈𝐧𝐭𝐨 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐀𝐫𝐦𝐬 | 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤
Fanfiction• 𝐍𝐚𝐦𝐞 : 𝐈𝐧𝐭𝐨 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐚𝐫𝐦𝐬 | در آغوش تو • 𝐌𝐚𝐢𝐧 𝐜𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤 • 𝐎𝐭𝐡𝐞𝐫 𝐜𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐘𝐨𝐨𝐧𝐦𝐢𝐧 * 𝐧𝐚𝐦𝐣𝐢𝐧 • 𝐆𝐧𝐫𝐞 : 𝐒𝐜𝐡𝐨𝐨𝐥 𝐥𝐢𝐟𝐞 , 𝐃𝐚𝐝𝐝𝐲 𝐤𝐢𝐧𝐤 , 𝐂𝐮𝐭𝐞 , 𝐬𝐦𝐮𝐭 , 𝐋𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐜𝐨𝐦...