🍂𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟎🍂

3.9K 597 218
                                    

اصلا مگه همچین چیزی میشدددد
سانگ وو پسر عموی ته بود ؟

حالا نگاه متعجب کل افراد حاضر بین تهکوک و سانگ وو در گردش بود
بالاخره سویون با سوالی که پرسید سکوت رو شکست
« شما همدیگه رو میشناسید ؟ »

تهیونگ و جونگکوک به قدری متعجب بودن که نمیتونستن چیزی بگن پس سانگ وو زحمتش رو کشید
« اوههه آره جونگی رو از مدرسه میشناسم و آقای کیم... بهتره بگم پسرعمو هم معلم موسیقیم بود »

این بار صدای خنده بزرگتر های جمع بود که بلند شده بود بابای تهیونگ نزدیک سانگ وو رفت و بغلش کرد
« دنیا جای کوچیکه ، پس دیگه لازم نیست ما آشناتون کنیم »

برادر ها و همسراشون با خنده به سمت پذیزای اصلی رفتن که بخاطر دیداری که بعد از طولانی مدت تازه کرده بودن حرف بزنن و حالا فقط جوون تر ها تو سالن بودن

هوسوک با لبخند درخشانی سمت سانگ وو رفت اما اون با حفط چهره مغرورش به تهیونگ نزدیک شد
« باز به هم رسیدیم »

بعد از لبخندی که به هوسوک زد این بار بدون کوچیک ترین توجهی به جونگکوک پیش پدر مادرش رفت

سویون پخی کرد
« چه کلیشه ای »
هوسوک هم کنارش وایساد و نگاهی به جای خالی سانگ وو کرد
« شرارت ازش میباره »

جونگکوک چیزی نگفت و فقط به سمت حیاط خونه رفت ، یکم به هوای تازه نیاز داشت

« کوک ناراحت بود ؟ »
تهیونگ قبل از اینکه دنبال کوک بره در حواب سویون گفت
_ چیزی نیست بعدا حرف میزنیم

هوسوک که کلا از اول تا حالا نگاهش بین جاهای خالی میگشت این بار رو به جای خالی تهیونگ لب زد
« چرا اینا اینطوری ان »

نگاهی به جونگکوک کرد که مشغول بازی کردن با گل های باغچه بود
_ کوکی کوچولوم

جونگکوک خنده آرومی زد
+ کجای من رو کوچولو میبینی آخه

تهیونگ کنارش نشست
_ قبلا هم گفتم واسه من کوچولویی

_ یکم ... خیلی عجیب بود

کوک آهی کشید و یه بار دیگه امروز رو مرور کرد
+ می‌دونی من از اول کاری با هیچکس نداشتم نمیدونم چرا سانگ وو انقدر کرم میریخت
البته این قلدری ها تو مدارس کره تقریبا عادیه

+ مثلا همش نمیذاشت سر موقع به کلاسم برسم یا پا جلوی پام می‌گرفت ولی نمیدونم ... نمیدونم چرا بعضی اوقات بدنم رو لمس میکرد هیچقت حس خوبی بهش نداشتم

تهیونگ که احساس می‌کرد اکه یک کلمه دیگه بشنوه مثل یک گرگ زخمی سانگ وو رو تیکه تیکه می‌کنه حرف کوک رو قطع کرد
_ دیگه ادامه نده

جونگکوک رو به بغلش کشید و بوسه ای روی موهاش گذاشت
این عادی نبود ، کی قرار بود براش عادی بشه این پسر هر روز انگار تازه به جونگکوک رسیده بود و از وحودش لذت میبرد

𝐈𝐧𝐭𝐨 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐀𝐫𝐦𝐬 | 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤Where stories live. Discover now