🍂𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟑𝟓🍂

3K 399 161
                                    

وقتی به سئول رسیدن تصمیم گرفتن اول برن سفارت انگلیس و مدارکشون رو تحویل بگیرن

و فاک حتی فکرش رو نمیکنید چقدر معطل شده بودن ، ساعت دوازده ظهر شده بود و بالاخره بعد از هزار تا سوال مسخره مدارکشون رو بهشون دادن

+ دختره مسخره بهم میگه چرا میخواید مهاجرت کنید ، مگه فضولی
تهیونگ خمیازه ای کشید و با خنده گفت
_ عزیزم خب باید میپرسید که مدارک رو بده
+ حالا هرچی

با رسیدن به ماشین تهیونگ هردو بی جون داخلش افتادن
+ وایی ته از دیروز ساعت پنج تا الان نخوابیدم دارم میمیرم

تهیونگ ماشین رو روشن کرد
_ تو بخواب رسیدیم بیدارت میکنم
جونگکوک دست به سینه شد و ابرویی بالا انداخت
+ تو با خستگی رانندگی کنی بعد من بخوابم ؟

تهیونگ لبخند شیرینی بخاطر حس خوبی که گرفته بود زد و خواست چیزی بگه که جونگکوک گفت
+ میگم نطرت چیه ماشین رو یه گوشه بزنی یکم بخوابیم ؟

تهیونگ ترجیح میداد برسن خونه و بخوابن ولی خب کوکیش زیادی خسته بود ، و البته خودش
_ فکر خوبیه

با دیدن سایه ای کنار خیابون خلوتی تهیونگ ماشین رو اونجا پارک کرد و صندلی هاشون رو پایین دادن
چه خوب که شیشه ها دودی بودن

+شب بخیر ته ته
جونگکوک که از زور خستگی هزیون میگفت شب بخیر گفت و به سرعت خوابش برد

تهیونگ با خنده موهای کوک رو از صورتش کنار زد و خودش هم چند دقیقه بعد از ففل کردن در های ماشین سر صندلیش خوابش برد

....................

صدای بوق ماشین هایی که از خیابون رد میشدن باعث شد تهیونگ اخمی بکنه و چشم هاش رو باز کنه
سقف ماشین اولین صحنه ای بود که بعد از باز کردن چشماش دید

چند ثانیه طول کشید تا یادش بیاد چی به چیه سرش رو چرخوند و جونگکوک رو دید که با چشم های درشت بهش نگاه میکرد

_کی ببدار شدی ؟
کوک نگاهی به ساعت کرد و جواب داد
+ نیم ساعتی میشه

تهیونگ چشماش رو مالوند و نگاهی به ساعت انداخت ، با دیدنش ..... درسته پشماش ریخت
ساعت چهار و نیم بود

_چقدر زیاد خوابیدیم
جونگکوک توجه به حرف تهیونگ گفت

-ته خیلی دوست دارم
تهیونگ چند ثانیه وایساد و با لبخندی دستش رو روی قلبش گذاشت
+یکدفعه نگو نمیتونمش

جونگکوک هم با خوشحالی سرش رو تو گردن ته برد و بوسه سبکی روش گذاشت
اصلا جونگکوک‌ خودش یه تنه مرز های خوشبختی رو جابجا کرده بود

بعد چند دقیقه ای که حالشون جا اومد تهیونگ ماشین رو روشن کرد و به طرف خونه رفتن
دو روز دیگه پرواز داشتن

𝐈𝐧𝐭𝐨 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐀𝐫𝐦𝐬 | 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤Donde viven las historias. Descúbrelo ahora