🍂𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟐🍂

4.8K 678 197
                                    

خدایااااا گناه من چی بوددددددددد
اخه جیمین از کجا فهمیدددددددد

خب شاید جین بعش گفته
جین از کجا فهمیددددددد

شاید دوست پسرش بهش گفته
آرهههههه همش زیر سر نامجون بودههههه
اون روز تو کافه من و ته رو با هم دید گذاشته کف دست جینننن ، جین هم گذاشت کف دست جیمینننن

خب امیدوارم فهمیده باشید چی شد چون اینا مکالمات جونگکوک با خودش بود که تو حموم نشسته بود و داشت حساب میکرد چی به چیه

+ خدایا چه گیری کردم منننن
زیر دوش رفت چون شامپو داشت چشماش رو کور میکرد

آهی کشید و سعی کرد زودتر کارش رو تموم کنه ببینه باید چه خاکی تو سرش بریزه


〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️

+ مامان من میرم خونه جیمیننننن

مامانش جلوی در اومد و الکلی دستش داد
« کار از محکم کاری عیب نمیکنه ، یوقت کرونا نگیری بمونی رو دستم ، برو مراقب خودت باش »

آهی کشید و بعد از بغل کردن مامانش در خونه رو بست
چند دقیقه تو راهرو وایساد و وقتی مطمعن شد خبری نیست به سمت خونه تهیونگ دوید

کفش هاش رو پشت جا کفشی ته قایم کرد و چند بار پشت سر هم زنگ رو زد

تهیونگ از اون طرف که میدونست این مدل زنگ زدن فقط مخصوص جونگکوکه ذوق زده به سمت در پرواز کرد

کوک با لخند داخل پرید و در رو بست
نفس راحتی کشید ، خب حالا موقع مهم ترین کار بود
درسته بغللللل

هردو دستاشون رو باز کردن و یه بغل بهم هدیه دادن ، این وسط تهیونگ سرش رو توی گردن کوک برد و چند بار بینیش رو روش کشید

بوسه ریزی روی گردن کوکیش گذاشت و اضافه کرد
_ چه بوی خوبی میدی

جونگکوک لرز کوچیکی کرد و با تکیه کردن به تهیونگ جواب داد
+ حموم بودم

از هم حدا شدن و تهیونگ دست کوک رو گرفت تا پیش مبل برد
_ چی برات بیارم بخوری ؟

کوک دست ته رو محکم تر گرفت و به سمت خودش کشید
+ لطفاً بشین باید یه چیزی بگم

ته سری تکون داد و کنجکاوانه کنار کوک نشست

جونگکوک لباس های بیرونی تنش بود
شلوار لی و هودی شیری رنگش
تهیونگ اما با لباس های خونگی بود
یه شلوارک و تیشرت

+ خب همون دوستام بودن که دربارشون بهت گفتم ؟
_ جین و جیمین ؟

از اونحایی که جونگکوک دوستای زیادی نداشت تهیونگ سریع منظورش رو گرفته بود
+ خب اونا چیره ... می‌خوان تو رو ببینن

تهیونگ مکثی کرد و لبخندی زد
_ الان ؟

جونگکوک سرش رو پایین انداخت و چند بار سر تکون داد
ته هومی کرد و ادامه داد
_ پس الان آماده میشم

𝐈𝐧𝐭𝐨 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐀𝐫𝐦𝐬 | 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon